#ویلای_نفرین_شده_پارت_30
بهار گریش شدت گرفت که حسین به سمتش رفت و گفت:چیشده چرا نازی پهلوش زخمی شده؟
بهار با گریه گفت:تغصیرمنه همش تغصیر منه
باران:ساکت شو یعنی چی که تغصیر منه توکه از عمد اون کارو نکردی تو حال خودت نبودی پس تغصییر تو نیست
محمد رضا بلند داد زد:اخه چیشده چه کاری ؟چرا درست حرف نمیزنید
درسا جلو اومد وگفت:ما همه خواب بودیم که یه دفعه صدای جیغ شنیدیم وقتی فهمیدیم صدای جیغ نازیه سریع بلند شدیمو به سمت حیاط رفتیم وقتی در ویلارو باز کردیم نازی افتاد زمین و پهلوش خونی شده بود و تو دست بهارم یه چاقو بود درسا گریش گرفت و نتونست تعریف کنه
نیلوفر ادامه داد:از قراره معلوم بهار خواب بوده و بی هوا بلند شده و نازی هم میره دنبالش و وقتی میرسن به حیاط اینجوری میشه و الانم تو اتاق عمله
بعد یه ساعت دکتر از اتاق عمل بیرون اومد همه به طرفش هجوم بردن باران گفت:اقای دکتر حال بیمارمون چطوره؟
دکتر لبخند زدو گفت:خداروشکر حالش خوبه بعد از نیم ساعت بهوش میاد فردا مرخصه
همه خوشحال شدن و بعد نیم ساعت نازی بهوش اومد ولی حالش کامل خوب نبود باران به عنوان همیارشبو پیش نازی موند و بقیه هم به اجبار به ویلا رفتن پسرا هم اومدن به ویلا وقتی رسیدن همه شون دور هم بودن به جز باران ونازی پسرا یه ساعت اونجا بودن که درسا رو به پسرا گفت:اقایون خسته شدین برین خونتون دیر وقته فردا دانشگاه دارین
شایان لبخند زدو گفت:باشه میریم ولی اینبار این رو بدونین خیلی یه دنده و لجبازین
بهار خندیدوگفت:دیر فهمیدین اقا
و همه شان زدن زیر خنده و کمی صحبت کردن و پسرا رفتن.
بعد از رفتن پسرا درسا به نیلوفر وبهار گفت فردا که نازی مرخص شد همه دور هم جمع شیم میخوام
باهاتون صحبت کنم
بهار:خب الان بگو دیگه
نیلوفر:راست میگه تو به ما بگوماهم به اونا میگیم
romangram.com | @romangram_com