#ویلای_نفرین_شده_پارت_29


نیلوفر:نگران نباش نازی خیلی مهربونه و عاقل میدونه که تغصیر تو نبوده

و بعد تلفن همراشو برداشت وبه گوشی یکی از پسرا زنگ زد اول برنداشتن انگار خواب بودن ولی بعد از چند بوق برداشتن:

-بله

نیلوفر:س....سلام

-شما

نیلوفر:من...من نیلوفرم شما کدوم از پسراین؟

پسری که پشت گوشی بود هول شد و گفت:عه سلام نیلوفر خانوم شمایین؟من امیدم چیشده این موقع شب؟اتفاقی افتاده؟

نیلوفر با گریه:اره یه اتفاق بد افتاده

امید:چیشده؟

نیلوفر:میشه بیاین به این ادرسی که براتون میفرستم؟

امید:بله بله ادرسو بفرستیم

و بعد گوشی رو قطع کردو ادرس بیمارستانو برای امید فرستادوقتی به بیمارستان رسیدن نازی رو بردن اتاق عمل بعد از چند مین پسراهم رسیدن باران به طرفشان رفت که پرهام گفت:چیشده چه اتفاقی افتاده؟

باران با گریه گفت:نازی...نازی ...!

محمد رضا سریع با ترس گفت:نازی چی؟نازی چیشده؟

و گریه اجازه نداد که باران حرفشو بزنه نیلوفر جلو اومد و گفت: نازی پهلوش زخمی شده اوردیمش بیمارستان الانم تو اتاق عمله


romangram.com | @romangram_com