#ویلای_نفرین_شده_پارت_20
- محمد رضا رضایی هستم
و نشستند اما نیلوفر ناراحت بود دلیلش مشخص بود و نوبت به دخترا رسید که پسرا بهشون ذول
زده بودن
-درسا راد هستم
-باران شمس هستم
-نیلوفر اریا فرد هستم
-بهار میلادی هستم
-نازی فرزایی هستم
و وفتی خود را معرفی کردن نشستند استاد درس را شروع کرد بعد از اتمام کلاس دخترا به سمت میز پسرا رفتن میگم دخترا منظورم دخترای دیگه کلاس بودا منظورم این پنج تا دخترنبود پسرا داشتن دباره جن و روح حرف میزدن که دخترا ترسیدن درسا عاصی شدرو به پسرا گفت:چرا الکی چرت و پرت میگید اصلا جن و روح وجود نداره
باران یواش به درسا گفت:درسا خودت بهتر از همه میدونی که جن و روح وجود داره
درسا:منظورت؟
بهار:ویلاتونو میگیم درسا خانوم
درسا:واقعا که واستون متاسفم
شایان به حرف زدنش ادامه داد:اره داشتم میگفتم ما با دوستامون وقتی که سرباز بودیم احضار جن کردیم دیگه همه جا پیشمونن الانم ما میتونیم جن احضار کنیم جن تصغیر کنیمو کارای دیگه که به جن مربوطه
همه کلاس ترسیده بودن ولی در اولین جلسه خیلی باهم صمیمی شده بودن کلاس بعدی هم شروع شد چون یخ بچه ها اب شده بود همش شلوغ میکردن و استاد از این بابت عصبانی شده بود
romangram.com | @romangram_com