#ویلای_نفرین_شده_پارت_16
داشتن غذا میخوردن که تلفن زنگ خورد نیلوفر به سمت تلفن رفت و جواب داد:بله؟
-الو صدا نمیاد
-الو چرا جواب نمیدی؟
-مزاحم نشو
-جواب بده دیگه
اما کسی پاسخ گو نبود نلفت رو قطع کردو به بچه ها پیوست باران گفت:نیلو اجی کی بود؟
نیلوفر:کسی که پاسخ گو نبود منم قطع کردم
بهار:مزاحمن دیگه بی کارن
درسا:خودت میگی مزاحمی خودش یه کاره دیگه
باهم خندیدن و همه شون در یه اتاق خواب بزرگ به خواب رفتن درسا یواشکی زیر پای نیلوفر رو قلقلک داد که نیلو گفت:بگیرید کپه مرگتونو بزارید دیگه
درسا:تا خرمای تورو نخورم نمیمیرم
ایندفعه باران زیر پای نیلوفرو قلقلک داد که فریاد نیلوفر در اومد:بگیرید بخوابید دیگه اه مثلا فردا دانشگاه داریم
باران و درسا خندیدن و خوابیدن همه شون خوابیده بودن که دوباره یکی پای نیلوفرو قلقلک داد نیلوفر که فکر کرد باران یا درسان بلند شدو گفت:جان مادرتون بخوابید ولی وقتی چشمش را باز کرد دید
باران و درسا راحت خوابیده اند وکار ان ها نبوده نیلوفر ترسید ولی سریع به زیر پتو خزید و با کلی بد بختی خوابید
همه شان تک تک از خواب بیدار شدن درسا و باران باهم به حمام رفتند در حمام هردویشان میخواندند:
باران:من حمومو دوست دارم
romangram.com | @romangram_com