#ویلای_نفرین_شده_پارت_104
و با عصبانيت به اتاق رفت تا حاضر بشهشايان كه فكر ميكرد درسا پشيمون ميشه ريلكس به ادامه فوتبالش نگاه كرد اما وقتي درسا رو ديد كه حاضرو اماده داره به سمت در ميره از جاش پريدو گفت =كجا
درسا=به تو ربطي نداره
شايان بازوي درسا رو گرفتو گفت=جرات داري پاتو از اين در بيرون بزار
درسا ميزارم خوبشم ميزارم
و دستگيره ي در را پايين كشيد كه ديد بچه ها پشت در با تعجب نگاهش ميكنن بي توجه با مشت هاي گره خورده از خونه زد بيرون باران با عصبانيت رو به شايان گفت=چيكارش كردي؟
شايان با اخم گفت= به من چه دوست شما وحشيه
باران با داد گفت= حرف دهنتو بفهما
بعد با دو به دنبال درسا رفت پرهام خواست جلوي بارانو بگيره كه محمد رضا مانع از رفتنش شد
باران=درسااا درسااا وايسا ميگم وايسا كارت دارم
درسا ايستاد و منتظر باران شد تا بهش برسه
درسا=ها چيه چي ميگي
باران =اجي چيشده كجا داري ميري اين وقت شب اخه
درسا پوزخندي زدو گفت=هه بيام تو خونه اي كه راحت غرورمو زير پاهاشون له ميكنن
باران سرشو پايين انداخت و درسا با عصبانيت دستشو براي تاكسي كه داشت از اونجا رد ميشد بلند كردو سوار شدو از اونجا دور شد
نيلوفر با عصبانيت به شايان گفت=نه واقعاتو نميدوني درسا چقد مغروره هان چرا نميتوني جلوي زبونتو بگيري
شايان با داد گفت= چيه چرا همتون سر من دادو هوار ميكنين من كاري نداشتمش اون لوسه هرچي بهش ميگي بهش بر ميخوره
romangram.com | @romangram_com