#وسوسه_پارت_16
- تو رو خدا من هنوز بچه ام ..صدتا ارزو دارم …
با صداي بلند زدم زير گريه … كه صداي بسته شدن در امد ..
دستامو از جلوي چشام برداشتم ..اون رفته بود ..نفسمو با راحتي دادم بيرون ..چشمم خورد به گردنبند سنگينم كه كنارم گذاشته بود..
دست كشيدم به گردنم …..زنجيرش پاره شده بود …..گردنبندو اوردم بالا… لابه لاي زنجير و كمي روي پلاك شيره اي شده بود…
- نكنه اون موقعه از گردنم افتاده .
اين چرا يهو رفت ….
به در بسته نگاه كردم…….. با پشت دست اشكامو پاك كردم و تا مي تونستم تو دلم به خديجه بدو بيراه گفتم كه با حرفاش ترسو انداخته بود به جونم ….
اما كمي احساس غرور مي كردم..
فكر مي كردم با ايستادگي و مقاومتم جلوي يه ادمو خطرناكو گرفتم و اون در برابر م نتونسته كاري كنه ….و خلع سلاح شده (زهي خيال باطل ) از روي زمين بلند شدم …..وارد خونه شدم ….
ديگه اين لباس …برام لباس نمي شد ….دستامو زير اب گرفتم ..
به اينه نگاه كردم ..لحظه كشيدن منو به طرف خودش به ياد اوردم ..گر گرفتم..
- اگه كسي مارو مي ديد چي؟نكنه كسي ما رو ديده باشه.
.اخ اگه اقا جون بفهمه سرمو بدون بسمل دم حوض مي بره..اب دهنمو قورت دادم..
romangram.com | @romangram_com