#ورطه_پارت_55
_به زرین خانوم کم پیدایی.
_روتو برم هی...دست پیش گرفتی دیگه...من که دو شب پیش اومدم شما نبودی.
_او چه زیاد...ناسلامتی شما صاحب مجلسیا...
_به قول حاجی سبحانی صاحب مجلس امام حسینه...خودشم هرکی رو بخواد به مجلسش دعوت میکنه...خب مارم امشب دعوت کرد...حالا شما بگو چرا دو شب پیش نبودی؟
یه قری به گرنم میدم تا حرصش دربیاد...
بین ما مرجان که از همه خنگ تر بود به درسو دانشگاه راه پیدا کرد و تا چند وقت دیگه خانوم مهندس میشه و البته هنوزم مجرده... حالا من گفتم خنگ بوده، ولی ظاهرا از همه عاقل تر بوده و رو نمیکرده.
_خودت که میدونی؟ زندگی متاهلی و هزار جور دردسر.
_آره، خب از اون لحاظ حساب کنی که سرت درد میاد وقتی از این جور سرگرمیای متاهلی و زنا شویی داری...
_بی حیا.
_بسه بابا....چقد حرف میزنید...لاقل پاشید بریم تو آشپزخونه...
باز این لادن نظریه پردازی کرد والبته بازم فرضیه ش غلط از آب دراومد که فکر کرده.
_توآشپزخونه مارو ندیدی تا حالا؟ مگه چند قرنه نیومدی اینجا...الان سوزن بنداز یپایین نمیره صدق سر خواهرای ما.
_ والسلام و علیکم ورحمه ا...
_اِ سخنرانیش تموم شد؟
_بله، شما که چقدم مستفیض شدی.
_امشب حاجی کم حرف زد نه...؟
_نخیر، اون کم حرف نزد، تو خیلی حرف داشتی که وقت نکردی تمومش کنی و به سمع و نظر اینجانبان برسونی.
به خودمون اشاره میکنم
لادن هر هر میزنه زیر خنده.
با آرنجم میزنم تو پهلوش...
_خفه بابا...حالیت نیست کجایی و کِیه؟
اینبار صدای مرجانم در میاد:
_راست میگه دیگه، آبرومونو بردی، الان از چشم ما میبینن و فکر میکنن منم جلفم..
روسریشو میکشه جلو قیافه مظلوم و معصوم به خودش میگیره:
_بابا، شماها خرتون از پل رد شده و تشکیل خانواده دادین، ما که هنوز مزدوج نشدیمو خیلی هم آرزوها داریم، که با این سبک بازیای تو داره ذره ذره دود میشه میره هوا...
دوباره سرخوش میخواد ریسه بره که لب پایینشو گاز میگیره، عین یه صدا خفه کن، صدای شلیک خنده شو خفه میکنه:
_اونی که ذره ذره آب میشه میره زمین، نه دود تو هوا...تو چجوری میخوای مهندس این مملکت شی؟
_آقا تا شما راجع دود و آب و هوا زمین حرف میزنید ما بریم کمک که وقت پذیراییه...دوستای مارو نگاه تو رو قرآن،
دستامو به کمر میزنم...نه انگار این دوتا از هر بحثی استفاده میکنن برای از زیر کار دررفتن
_یه کمکی بدین، دستتون قلم نمیشه هااا...پاشید دوزار توشه آخرت واسه خودتون جمع کنین.
لادن حاضرجوابیش گل میکنه:
_من که گونی توشه دونیم سوراخه؛هرچی میریزم توش ته میکشه...
بیفتن رو دور شوخی و وحدت به خرج بدن... به هیچ احد و واحدی رحم نمیکنن!
_یعنی خدا هرچی سرتون بیاره حقتونه شما دوتا...
انگار که به غیرتشون بر میخوره، هردو آنی بلند میشن و میان سمت آشپزخونه.
romangram.com | @romangram_com