#ورطه_پارت_44
دیوانه باشم یاکه نه،بهتر،بمیرم
وزندگی رادرخودم ازسربگیرم
حالافقط من یک کلاغ شوم هستم
که تاابد به زندگی محکوم هستم ...
انگار میفهمه که زیادی تند رفته، خیلی تند و تخت گاز رفته برای تندی کردن با من...حالا حالاها کارش گیر منه.
دستشو میاره جلوی صورتم ولی انگار دیر جنبیدم...انگشتشو زیر چونه م حس میکنم، با یه فشار کوچیک سرمو میاره بالا
سرمو میکشم عقب تا چونمو از دستش دربیارم؛ اونم دستشو داوطلبانه ول میکنه و آزادم میکنه:
_ببخشید، منظوری نداشتم، خب آدمو کفری میکنی دیگه...ولی هرکی دیگه جای تو بود الان یه دندون سالم تو دهنش نمیذاشتم زرین...اذیت نکن دیگه،
_...
_زرین....زرین خانوم....منو نگاه کن.
حالا این منم که دلم میخواد بزنم تو دهنشو دندوناشو بریزم تو شکمش، برای این نسناس سیلی کمه.
_زرین خانوم، گفتم که...میرم آزمایش میدم.هرجا که تو بگی، پیش هر دکتری که تو بگی....حالام بخند دیگه...بخند دل منم شاد کن دیگه.
همین موقع خاله با دو تا لیوان شربت میاد
_جون خاله ربابه، جون خاله رو قسم دادم دیگه!
یه لبخند کمرنگ میزنم محض گل روی خاله.
_خاله خانوم دستت درد نکنه، برای امشبم آب اون آبگوشتو یه نفر زیاد کن که بدجوری هوس دستپختتو کردم.
_چشم پسرم، رو چشمم، نوید خیلی خوشحال میشه.
_قربانت خاله.
دولا میشه و لیوان شربتو برمیداره و بعدم میگیره جلوی من...
_بخور تا گرم نشده.
دستامو بیشتر رو زانوهام فشار میدم، گوشه شلواری که پام کردم، چروک میشه.
_بگیر دیگه دستم افتاد...خاله زحمت کشیده ناراحت میشه زرین.
لیوانو از دستش میگیرمو یه قلپ میخورم،
اونم همین جور زل زده بهم، خب شربت آسمانی هم باشه کوفت میشه واسه آدم که!
لیوانو میذارم رو میز، اصلا نخواستیم گلویی تر کنیم.
لیوان نیم خورده منو برمیداره و تا ته ، یه نفس سر میکشه...درست از همون جا که دهن زده بودم
_چه چسبید...
_دستت درد نکنه خاله،مث همیشه عالی.
یه چشمک به من میزنه:
_یه خرده هم یاد زرین بدین...
بهش اخم میکنم نه به خاطر کنایه ای که زده، برای اینکه داره پاشو بیشتر از گلیمش دراز میکنه و ملاحظه کوچیکتر بزرگتر حالیش نیس.
_من همه اینا رو از راضیه یاد گرفتم ، دست پخت اون حرف نداره، زرینم دختر همون مادره دیگه.
_اون که صد البته،شوخی کردم خاله، دست پخت زرین خانومم خوردیم، آدم انگشتای دست که هیچ ، انگشتای پاشم باهاش میخوره.
romangram.com | @romangram_com