#ورطه_پارت_43

اوه! چه لفظ قلم.
_زرین؟ من کار ندارم کدوم بی مغزی این حرفا رو تو مغز کوچیک تو فرو کرده...ولی برای اینکه بفهمی حرفت برام مهمه...حاضرم آزمایش بدم...آزمایش میدم تا خیالت راحت شه.
سرمو میگیرم بالا...ولی فوری برمیگردم به همون پوزیشن قبلی.
_آزمایش میدم زرین...اگه منفی بود دیگه هیچ حرفی نمیمونه دیگه؟
دختر بی سواد و بی دست و پایی نبودم که با این حرف خام بشم...آزمایش که شرط اصلی ازدواجه.
_خب، آزمایش که وظیفته...به جز اون چه تضمینی میدی؟
_زرین خانوم باریکلا...خوشم اومد. من عاشق همین زرنگ بازیاتم.
بچه پررو، حالا عاشق هرچی که شدی شرش دامن ما رو گرفته...مادر جونتو انداختی به جون ما و آواره شدیم...ببینم میتونی آبروی ما رو توکل فک و فامیل ببری یا نه؟
_زرین تو به من "بله" بده، من شرط میبندم جلوی چشم خودت، خودمو به تخت ببندم تا ثابتت بشه که اهل علف و بنگ نیستم.
_چرا به من ثابت کنی الیاس؟ اصلا مشکل من اعتیادت نیس.
داد میزنه:
_دِ لامصب میگم من معتاد نیستم.
_حالا هرچی...من...
_تو چی؟!
_من کلا به تو علاقه ای ندارم؟
بُراق میشه سمتمو یقه لباسمو میگیره:
_تو غلط کردی...من که میدونم چشمت دنبال اون پسره بی همه چیز، محسنه...ولی کور خوندی، محاله بذارم رنگتو ببینه، ببین زرین این فیتیله رو از گوشت در بیار که بذارم بری طرف فامیل ماشالا خان.
برق چشمای بَراقش میگیرتم:
اما شوک برقی لازمه، لازمه برای تکون دادن و جنبیدن این زبون، باید این تکون رو به زبونم بدم تا زندگیم بیشتر از این کن فیکون نشده !
_تو چیکاره منی؟
_د ِ نشد دِ... همین الانشم بیشتر از محسن کاره ایت هستم، بعدم که میشم آقاتانو اجازه واختیارت میفته دست من.
_شتر در خواب بیند...
_آره راست میگی، ولی نامردم اگه بذارم این شتره دیگه تنها بخوابه، مگه اینکه باهم... و باهام تو خواب اون پنبه دانه رو بببینیم زرین خانوم.
لب پایینمو گاز میگیرم، با این حرفش تموم عضلات بدنم جمع میشه، چقد وقیح و بی ملاحظه س، جلوی یه دختر بچه ببین چه حرفا که نمیزنه بی وجدان...
چی شد زرین خانوم، خجالتم بلدی بکشی؟چطوروقتی بغل اون شازده سوسول وایمیستی حیا و خجالتو یه لقمه چپ میکنی و یه آبم روش؟ یعنی ما از اون جوجه فوکولی که غریبه س، لیاقتمون کمتره؟ بابا نکن با ما این کارا رو زرین خانوم...با ما به از این باش...
_الیاس تو رو خدا دست از سرم بردار...
دستاشو از هم باز میکنه:
_همیشه عادت داری این همه شلوغش کنی؟ کجا دستم رو سرته؟ اون که شمایی باید دست نوازش و بزرگتو رو سر ما بکشی عزیز!
دندونامو فشار میدم ، اسم منحوس الیاس از بینشون نشت میکنه بیرون...یا شایدم فوران:
_الیـــــــــاس! تو رو جون بابا بزرگ دست از سرم بردار...
_بازم داری اینو میگی که! زرین من کاریت ندارم، اصلا دلم نمیخواد سرت داد بزنم...دست روت بلند کنم...چون اصولا اهلش نیستم دست رو یه موجود لطیفو خو...
_الیاس!
چونشو میخارونه...
_ما غلام زرخرید شماییم زرین خانوم...
چقد تلاش لازمه تا متلاشی نشی؟؟؟تا از هم نپاشی؟؟
انگشتای دستامو تو هم گره میکنم و میپیچم بهم... چرا نمیخواد ول کنه؟ دلم میخواد بلند شمو عین این فیلما بزنم زیر گوشش...ولی حیف، حیف که تو دادگاه بابا از این مدرک جرم استفاده میکنه و من میشم محکوم معدوم.. محکوم .به حبس خونه الیاس با اعمال شاقه و حتی معدوم به...به عدم آدمیت...عدم شخص بودن...به عدم شخصیت داشتن!

romangram.com | @romangram_com