#ورطه_پارت_42
_چرا وایسادی بیا بشین دیگه زرین، نکنه خجالت میکشی؟
سرمو بیشتر فرو میکنم تو یقه م، من تا حالا سرجمع با الیاس چار تا جمله هم درست و حسابی حرف نزدم، حالا اینجوری بهش توپیدم.میرم رو دورترین مبل ازش میشینم....
بلند میشه با سینی چاییش میاد سمتمو رو میب کناری من میشینه، خوبه باز رو مبل یه نفره نشستم تا این قُزمیت نیومده تنگ دل من.
استکان چاییشو میذاره جلوم.
یه لبخند مکش مرگ ما میزنه،
_بخور زرین، چقد رنگ و روت پریده.
انگشتامو تو هم میپیچونم، این چرا اینجوری شده؟ حالا انگار قبلا جلوی من چجوری بوده که الان یه طـــــــوری شده؟ !
سرشو میاره جلو که از ترسم میپرم بالا.
یه ابروشو میندازه بالا...ولی لبخندی در کار نیس.
_از من میترسی زرین؟
_...
_زرین با تو امااا...زرین خانوم؟سرتو بیار بالا...
انگشتشو میاره جلو که بذاره زیر چونه م که خودم پیش دستی میکنمو سرمو میارم بالا و بهش اخم میکنم.
_اینجوری نگاه نکن دختر...تو از من چی دیدی که اینجوری میکنی آخه؟ من که کاریت ندارم.
اصلا لال مونی گرفتم، نمیدونم از کجا اون نیروی اولیه رو اوردم که بهش توپیدم؟ حالا که عین ملنگا دارم بهش نگاه میکنم.
_ببین زرین، من اومدم اینجا با هم حرف بزنیم، واسه دعوا نیومدم که ضد حمله میکنی؟
_الیاس چی میخوای بگی؟ سرم درد میکنه میخوام برم بخوابم.
_تو چی شنیدی زرین؟
_مگه مهمه؟
_معلومه که مهمه، یعنی اینکه تو چی شنیدی و از کی شنیدی برام مهمه.
یه دست میکشه تو موهاشو نفسشو پر صدا فوت میکنه بیرون:
_هرچی به تو مربوط میشه برام مهمه لعنتی، خیلی وقته که مهمه...مهم شده...مهم شدی.
از حرفای الیاس داغ میشم....
خوب طرز حرف زدن با یه دختر چشمو گوش بسته رو بلده، تازه میفهمم که محسن تو اینجور روابط هیچی بلد نبود، منم بلد نبودم. شاید چون هردو برای هم اولین بودیم. دوباره از یاد محسن و حرفی که راجع به اسید پاشی الیاس زده ، جَری میشم.
_با این حرفات نمیتونی منو خر کنی الیاس....لازم نیس کسی چیزی بگه؛ همه چی واضحه. دارم میبینم.
زر زدم دیگه، آخه من حالیمه که معتاده؟ عمرا؟
چشماشو تنگ میکنه و از جاش بلند میشه، یه دور میزنه و میاد پشت مبلی که من روش نشستم خودشو اویزون میکنه....
_تو چی میخوای زرین؟
سرمو تا اونجا که میتونم تو یقه م فرو میکنم، با این حال یه ترسی هم دارم که از پشت شیطنت کنه، با اینکه اونقدی پست نیست که بخواد از این دله بازیا دربیاره.
_نمیخوای بگی؟ نوید راست میگه؟
پس بالاخره تصمیم گرفت از این کتمان مسخره دست برداره و انکار نکنه این مکر رو که با نوید چیده، این فکر بکر رو که بازم با نوید زده و این ...این همه ذکر خیر خودمو خودش رو!
_تو باور کردی که من معتاد و بَنگی ام؟
یعنی نوید اینم بهش گفته؟ عجب سرعت عملی داره ...یعنی الیاس معتاد نیس یا این کلمه اوقدرا که من فکر میکنم قبیح نیس؟
_میخوای باور نکنم؟ کاملا معلومه ...هرکی رو رنگ کنی منو نمیتونی رنگ کنی الیاس خان.
_کی خواست شما رو رنگ کنه؟ اصلا چنین قصدی نه در مورد تو نه در مورد هیچ کس دیگه نداشته و ندارم.
romangram.com | @romangram_com