#ورطه_پارت_40

_هرجور خودت میدونی، والا ما یه چیز میگیم این وسط همه چی بهم میریزه، اونوقته که خر بیار و باقالی بار کن.
_زرین تو اگه جای من بودی چیکار میکردی؟
یه پوزخند میزنم و آه میکشم. سرمو میندازم پایین.من که از تو هم رد کردم، چجوری خودمو بذارم جای تو؟ مگه اینکه به اندازه تموم این سالهای عمرم که با الیاس بودم برگردم عقب.
دستشو پشت دستم حس میکنم.
_ببخشید زرین، بخدا من روم نمیشه تو چشمات نگاه کنم.
_تو چرا شرمنده ای؟ تو که این وسط هیچ کاره بودی، لااقل تو یکی این وسط هیچ کاره بودی.
_همه مقصر بودیم زرین، این وسط فقط زندگی تو حروم شد.
_و البته بچه م شایان بدبخت تر از من بود، من لااقل تا وقتی خونه بابام بودم ، وضعم خوب بود وقتی پا تو خونه الیاس گذاشتم این شد حالو روزم.
دوباره خودشو میکشه جلوتر...انگار که بندش نمیشه ، میاد میشینه رو دسته مبلی که من نشستم.
سرشو میندازه پایین، این یعنی داره این پا اون میکنه یه چیزی بگه ولی هنوز اونقدرام ازش مطمئن نیس.
_میگم...میگم زرین جان...تو رو خدا از سر تقصیرا ما بگذر، لااقل گناه مامان و الیاسو به پای ما ننویس...به جون خودم من حالیمه که اگه تو آه بکشی، من به فنا میرم...نه فقط من، کل خاندانمون بر باد میره.
_من هیچ وقت راضی نبودم ، خدا داد منو از تو بگیره.گفتم که الناز، من از تو بدی ندیدم، اینقدم میفهمم که همه رو به یه چوب نزنم.
_حمیدرضا راضی شده بیاد تست اعتیاد بده.
_اینکه خیلی خوبه.
_کجاش خوبه؟ اونوقت اگه منفی شد، من چجوری سرمو جلوی خانوادش بلند کنم؟
_دیوونه یعنی میخوای مثبت شه تا تو از خانوادش خجالت نکشی؟ واقعا که!
هرچند که میدونم که این مثبت منفیا الکیه، الیاسم جوابش با تقلب و دو دوزه بازی منفی شد، ولی چه فایده وقتی از دور داد میزد من معتادم؟
*****
_بیا اینم از یه چایی دبش درجه یک.
_دستت درد نکنه خاله، بیا بشین دیگه.
_دستم درد نمیکنه. چه خبرا؟ مامان اینا خوبن؟ زینب؟ زهره؟
_همه خوبن خاله.
دستشو میکشه رو لبه استکان چایی، هی با قندون و پولکیایی که اورده ور میره، ای بابا ...خاله جان نه خودتو اذیت کن نه منو، این کارا یعنی چی؟
_زرین جان...
آهان چه زود رفت سر اصل مطلب،
سرمو میارم بالا و یه لبخند الکی میزنم که راحتتر بندازه بیرون اون حرفی که تا پشت لبش اومده.
_زرین...بخدا واسه خودم نیست که میگم...به جون یه دونه بچه م، تا هروقت دوست داشتی اینجا بمون، قدمت سر چشم. ولی...این حرفا که راضیه میزنه درسته؟ اینکه ...راجع به...
_راجع به الیاس؟
سرشو آروم تکون میده.
_بخدا زرین جان، خودت که میدونی، منم عین راضیه، بدتو نمیخوام. فقط میخوام مطمئن شم. اینا راسته، یعنی الیاس؟
_نمیدونم خاله، هنوز مطمئن نیستم.
_منم همینو میگم خاله، گناه مردمو نشور الکی، اونم سر حرفی که معلوم نیس کدوم از خدا بی خبری از رو حسادت و نتونم بینی زده.
هنوز اسم محسن نیومده، جلو جلو روش برچسب حسود و نتونم بین زدن.
_آخه میدونی زرین جان، سر عروسی زرگل هم همینو میگفتن، یادت نیس، چقد گفتن قاسم معتاده، کو ؟چی شد؟ الان 10 ساله گذشته و قاسمم سُر و مُر و گنده، خونه شو خرید، ماشینشو خرید، مکه شو رفت، زرگلم که ماشالا روز به روز داره جوون تر میشه، زندگی با کدوم معتادی اینا رو داره؟
چایی رو برمیداره میده دستم.
_بخور یخ نکنه.

romangram.com | @romangram_com