#ورطه_پارت_34



ارغوان1367 آواتار ها

تاریخ عضویت : خرداد ۱۳۹۱
محل سکونت : تهران
تشکرها: 4,234
تشکر شده 28,147 بار در 4,723 پست
فعالیت سابقه
9/20 7/20
Today نوشته ها
2/11 sssss2372
کتاب مورد علاقه : هم خونه
افزودن ارغوان1367 به لیست دوستان ارسال پیام خصوصی به ارغوان1367 مشاهده مشخصات ارغوان1367 یافتن پستهای بیشتر از ارغوان1367 Female پرش به بالا
حالت من :
مفیدبی ارزشپست بسیار مفید : +25 امتیاز
پیش فرض پست بیست و دوم
قدسی خانوم گل...پاینده باشی و مشکلات کاری زودتر مرتفع شه

دوباره سرمو میارم بالا و به الیاس که عین سوسک پشت و رو خوابیده نگاه میکنم، خنده م میگیره،دلم میخواد برم گوشیمو بیارمو یه عکس سه در چار پرسونلی از این مدل خوابیدن هنری ازش بگیرم. دوباره پشتمو میکنم بهش و به دیوار چرک مرد روبرو م که تو نیم متریمه نگاه میکنم. نم زده و گچش مثل زن آبستن شکم داده بیرون. انگشتمو فشار میدم به گچای وَرَم کرده، جاش میمونه. این کار و خیلی دوست دارم، گچای نم کشیده خیلی نرم شدن، ادم دلش میخواد همه حرصشو با فشار دادن اینا خالی کنه.جای مامان خالی که به خاطر این کارم کلی به جونم نق بزنه. حالا نیس ببینه که دارم همین گند و به خونه خودمم میزنم. اصلا دارم تو سهم خودم از این خرابکاریا میکنم.
به شکم میخوابم و دوباره رومو میکنم به الیاس و با چشمام فاصله خودشو خودمو تخمین میزنم. درست حساب کرده بودم اون تو نیمه خودشه و منم تو نیمه خودم. من تو سه دنگ مهریه م خوابیدم اونم تو سه دنگ سهم خودش از این خونه.
کلافه میشم. دیگه خوابم نمیبره، این خانواده هم که انگار مستعد خواب زیاد هستن معتاد و غیر معتادشون.از جام بلند میشم.
میرم توآشپزخونه، در کابیناتا رو باز میکنم و از توش استکان در میارم، چایی رو از کابینت بالای سماور بر میدارم و دو تا پیمونه دم میکنم. الناز چایی خارجی میخوره، عقلش نمیرسه دیگه، عطر و طعم چایی رو فقط با چایی ایرانی میتونی حس کنی. نونم که نداریم ...اَه! کلافه در کابینتو میکوبم بهم، یه نگاه به سماور میندازم، مونده هنوز تا جوش بیاد و بخارش بزنه بیرون. فوری شلوار جینمو پام میکنم چادرمو میندازم رو سرمو کیف پولمو برمیدارم.رو مو کیپ میگیرم تا یه وقت چادرم باز نشه و تموم دار و ندارم معلوم شه.
از کوچه که میام بیرون، از همین دور یه نگاه میندازم به نونوایی، خدا رو شکر که شلوغ نیس، از ترس اینکه یه وقت شلوغ بشه پا تند میکنمو میرم در نونوایی و 5 تا نون تازه میگرم، همون تافتون همیشگی. هرکی دلش نخواست نخوره، حتی اگه الناز که مثلا مهمونه .
بجز سر درد کمر دردم داره بهش اضافه میشه. یه حساب سر انگشتی میکنم، هنوز خیلی مونده به سیکل ماهانه م. دوباره بلند میشم. ساعتو نگاه میکنم، پف! انگار اینا قصد بیدارشدن ندارن. قربون حکمت خدا برم که خواهر و برادرو فتو کپی هم خلق کرده تو بی خیالی و خونسردی. اون از الناز که الکی هی آبغوره میگیره و کاسه چه کنم کنم گرفته دستش، حالا تخت گرفته خوابیده، تو اینجور مواقع، گور بابای حمیدرضا و اعتیاد احتمالیش.
این کلافگی داره بیشتر اذیتم میکنه، ای خدا ازت نگذره الیاس، خماری منم شروع شد. چه زود، همه ش با دوبار؟ میگفتن اگه مستعد باشی حتی با یه بارم جذبش میشی، حالا مال من دو روز شده.
بلند میشمو میرم سمت اطاق الیاس. از همین دور با حسرت به کمدی که بساطشو میذاره توش نگاه میکنم، دو قدم میرم تو اطاق و دوباره بر میگردم، الان اگه الناز بلند شه من چه خاکی تو سرم بریزم؟ دوباره سه قدم برمیگردمو کامل خودمو از چار چوب اطاق میکشم بیرون.
یه نگاه دوباره یا شایدم صدباره به ساعت میندازم، دلو یه دل میکنمو میرم سمت اطاق الناز، پای شایان دور گردن عمه ش چنبره زده، خنده م میگیره، چه عمه دوست! بچه م عین خاله خرسه عمه شو دوس داره! اینجور که بوش میاد حالا حالاها قصد بیدار شدن ندارن، با آخرین سرعت میرم تو اطاق الیاسو تا کمر میرم تو کمدشو بساطشو میکشم بیرون. همه رو میزنم زیر بغلمو میرم تو زیرزمینی که خرت و پرتا رو توش گذاشتیم، اینجا بهتره، تو حیاطم هس، کسی متوجه نمیشه. ، اینجور اگه برگشتمو بیدار شده بودن، یه بهونه میوردم که رفتم نون بخرم. کاش نونا رو میوردم انباری. َاه لعنتی یه جو عقل ندارم.
لابه لای خرتو پرتا میشینمو مشغول میشم. هر یه کامی که میگیرم، بیشتر اوج میگیرمو دردم بهتر و بهتر میشه. درد دلم، در قلبم، درد این زندگی نکبتی.
*****
_محسن تو خجالت نمیکشی، بعد چند ماه اومدی این حرفا رو بهم میزنی؟
_میگی چیکار کنم زرین، وایسم تو روی پدر مادرم؟ تو روی همه فامیل؟ تو اینو میخوای؟
_خب، خب بیا دور از بقیه بریم یه جای دیگه زندگی کنیم.
_چرند نگو زرین، من تو رو میشناسم بدون ننه بابات نمیتونی نفس بکشی.
روسریمو میکشم جلوتر و اخممو میکنم غلیظتر.
_خیلی بی انصافی، خیلی. من به خاطر تو پا گذاشتم رو همه ارزشای خانواده م.

romangram.com | @romangram_com