#ورطه_پارت_154

بعدم یه نیشخند میزنه،خیالش داره منو لوس میکنه و عزیزتر از الیاسشم.
رو میکنه به اون سمت تخت و الیاسو صدا میکنه:
_الیاس جان بیا اینجا مادر...بیا یه دقیقه.
الیاس از پایین تختم میاد بالا و کنار مادرش وایمیسته.
عمه صندلیشو میکشه کنار و بهش اشاره میکنه دقیق کنار من وایسه.
_الیاس جان،
سرشو میچرخونه سمت من:
_زرین جونم...
نمیدونم چه تئاتری داره پیاده میکنه و ما رو هم خوب داره عین عروسک خیمه شب بازی واسه این سیاه بازی میچرخونه!
_اول از همه بهتون تبریک میگم؛ایشالا که خوش قدم باشه،بچه سالم و صالحی بشه براتون...ایشالا دامادیش...
دوباره قرآن زرد خط " عثمان طه" رو جلوم باز میکنه و میبوسه...اینبار قرآن رو برای پیشبرد اهدافش واسطه کرده.
_من چند تا اسم برای پسر کوچولوم در نظر گرفتم،ببینید خوشتون میاد یا نه؟
چشماشو میگردونه سمت الیاس...این یعنی نظر الیاس براش مهمتره...و نظرشو به الیاس القا میکنه.هرچند که من از کلمه "پسر کوچولوم" صرف نظر میکنم،که پسر کوچولوی ماست نه اون، منو الیاس، با یه درجه تخفیف میشه پسر کوچولومون، نه پسر کوچولوت...
این بچه رو من نه ماه کشیدم به نیش...حالا در عرض کمتر از 9 ساعت سهیم شدی و خودتو محق میدونی به اسم گذاری؟
_ببینید ، مرتضی؛
رو میکنه به من:
_زرین جان به اسم آقاتم میخوره ها،
حالا مثلا داره منو خر میکنه؛خب من از این اسما دوست ندارم بذارم رو بچه م...اسم من زرین و باباش الیاس،حالا بچه مون با یه نسل اختلاف شده مرتضی.نمیخوره بهم دیگه.
_چار پنج تا دیگه انتخاب کردم...خب اگه این اسما براتون قدیمیه این اسم "یس" رو بذارید,خیلی قشنگه ها، اسم امروزی هم هس،جدیده...راحت تو دهن میچرخه.
پیش خودم میگم جدی جدی بچه من میوه و خوراکیه که باید تو دهن بچرخه؟!
_خب معنیش یعنی چی مامان جان؟
عمه همینجور هاج و واج میمونه،
راست میگه الیاس معنیش چی میشه؟ عجیبه که الیاس به معنی و مفهوم اسم توجه داره.
_خب،میدونی مامان،این اسما قشنگه ها؛ ولی من اسم بچه رو گذاشتم زرین انتخاب کنه.
الیاس رو میکنه به منو یه چشمک میزنه.
_تو چی میگی زرین جان؟ چند تایی اسم انتخاب کرده بودی؟
با دست راستش دست چپمو میگیره و با انگشت شصت چپش آروم پشتشو نوازش میکنه.
سرمو میندازم پایین ؛هم از خجالت و شاید...هم برای اینکه مظلوم نمایی کنم جلوی این جنگ نابرابر بین منو عمه.
_خب من از اسم شایان خوشم میاد...
پشت بندش سریع اضافه میکنم :
یعنی سزاوار،شایسته،لایق...
عمه لب باز میکنه تا اعتراض کنه که الیاس پشت دستمو یه فشار کوچیک میده؛
_حاج بابا؛ اذان شایانو گفتین؟ آقازادمون مومن شد؟
و این یعنی ختم جلسه نام گذاری...والسلام...
یه نفس راحت میکشمو سرمو میارم بالا، عمه بغ کرده و چادرشو میکشه رو سرش و از رو صندلی بلند میشه...الیاس میره بچه رو از حاج رضا میگیره و رو صندلی کنار من، جلوی مادرش، جا میگیره.
حاج رضا درایت به خرج میده، وسط قائله میاد و میانداری میکنه...

romangram.com | @romangram_com