#ورطه_پارت_148
_نه کار کجا بود؟
دستشو میذاره رو دستم...یه چشمک میزنه:
_خوشگل شدی! خبریه؟
همون حرفی که به فلور زدم، چیزی که عوض داره گله نداره.
_آره، میپسندی؟
یه قهمقه سر میده؛ نمیدونم چرا اون قسمت اشک ریز چشمش از کار افتاده؛ فقط میتونه بخنده.
_تا این حد خنده داشت؟
_هه! اره؛ حرفیه که همه اولش میزنن.
رومو میکنم سمتش، پای چپمو میندازم رو پای راستم
_اولش؟
سرشو تکون میده و اون کتابی که رد گم کنیه و همیشه رو پاش محموله شو نگهداری میکنه و برمیداره
_اره، اولش میپرسن مام نظر میدیم؛ دیگه تا اخرش میان میپرسن...
_هه! اره؛ اول کار نیازه به مشاوره...
دستشو میکنه تو کیفشو یه بسته اداماس اوربیت درمیاره...دوتا برمیداره و میذاره دهنش...هیچ وقت نتونستم اینجوری، تا این حد ادامسمو کلفت کنم برای خوردن.
بسته رو میگیره جلوم:
_بردار...
سرمو به دو طرف تکون میدم؛ ادامس تو دهنشو میترکونه...شونه هاشو میندازه بالا و بسته ادامسو پرت میکنه تو کیفش.
_خب حالا میخوای چیکار کنی؟ این همه خوشگل کردی خودتو ...خب بعدش...
با اینکه از بعدش هم من خبر دارم هم خود این دختره...ولی بروز نمیدم:
_بعد نداره دیگه...به ما نمیاد خوشگل کنیم؟
دوباره میزنه زیر خنده و ادامسشو در میاره...یه نگاه بهش میندازه و دوباره میذاره دهنش...چندشم میشه...
_ببین ما رو دراز گوش گیر اوردی دیگه؟ دمت گرم...دمت گرم...
کیفشو برمیداره و میندازه رو شونه هاش...
نگاه میکنم به ساعت مچیم...وقت رفتنشه، مثل همیشه خوش موقع.
_ببینم مامان خانوم؛ این همه خودتو خوشگل و مامـــــان نکردی واسه من و توالتای ته پارک که...واسه اونی خوشگل کردی که چشم چی میگن، بصیرت داره واسه دیدنت...
دستوش میکنه تو جیب مانتو شو یه رژ قرمز پررنگ و یه خط چشم میذاره رو پام...
پاهامو تو هم جمع میکنم ودستمو میذارم بین پاهام...
_لازمت میشه...از دستفروش خریدم...اینم هدیه ما واسه یه مامان خانوم صفر کیلومتر...یادت باشه اولین نفری که نظر داد من بودماا....دیگه برو تا آخرش...
دستشو میذاره گوشه سرشو میگه
_زت زیاد...
عین نوید...
نفسمو پر حجم میدم بیرونو یه نگاه میندازم به لوازم روی پام...
یه رژ مایع قرمز...قرمز که نه، به زرشکی میزنه...خط چشم و رژ رو برمیدارم و میذارم تو جیبم...سرمو برمیگردونم حالا تو جیبم همه چیز هس برای رفتن به توالتای ته پارک...
از همینجا شروع کنم بهتره، از همین امروز؛ درست از همین الان....من که خیلی وقته قافیه رو باختم...بهتره دیگه شعر نگم...یا شِر و وِر نگم به قول نوید...
دستامو میذارم رو زانوم . میخوام بگم "یا عل..." که همونجا زبونمو گاز میگیرم...
کیفمو میندازم رو دوشم...کیف لازم نبود ...من که همه چیزو گذاشتم تو جیبم؛ ولی این کیف، لازمه...لازمه ی همون کاری که به خاطرش خوشکلو مامان شدم...لازمه مامان بودن...
romangram.com | @romangram_com