#ورطه_پارت_127

_نه، یعنی بله؛
_بالاخره نه یا بله؟
_خب شایان که پیداش نشد هیچ؛ دو سه نفر دیگه هم گم شدن...
مرده شور اون عالیه گم و گور شده رو ببره...همه رو نابود کرده؛ عین اژدها همه رو بلعیده تو خودش!
_اینجوری نمیشه صحبت کرد زرین خانوم، باید حضوری بهتون بگم...
دلم نخواست بدونم؛ حالا که شایان من پیدا نشده، بدرک که هرکی و هرچی گم شده...بدرک که نیست و نابود شده...این بهانه خوبی برای کشوندن من پیش خودش نیس...
_من نمیتونم بیام اگه میشه همینجا بگید...
_نمیشه؛ اگه خواستین بیان به آدرسی که براتون اس ام اس کردم...حرفای مهمی دارم که باید بشنوید و چیزایی که باید ببینید...
این "بیبینید"میتونه دلیل خوبی باشه برای اینکه برم پیشش...

_بفرمایین، جناب ابطحی من واقعا نمیتونم هی هرروز بیام اینجا! چی شده که نمیتونستین پشت تلفن بگین؟
طلبکارم، من شایانمو از همه اونایی که میشناسم، همه اونایی که دیدمشون، همه دنیا طلب دارم!
_من خیلی پی الیاس گشتم، ولی آب شده رفته تو زمین، نکته جالبی که هس اینه که:
سرشو میاره بالا و نگاهشو از ریشه میکاره تو تخم چشمام...
_سیروسم غیبش زده؟
با جمع کردن گوشه چشمام ازش میپرسم "چرا"؟ "چجوری"؟
با زل زدن تو چشمام جواب میده، محکم؛ قرص، کوبنده!
_الیاس و سیروس هرجا هستن با همن....سیروس با یکی از بچه ها تو جنوب در ارتباط بود، الان چند روزیه ازش بی خبرن...
_خب الیاس و سیروس چه ربطی بهم دارن؟ ممکنه اصلا این دوتا قضیه بهم دخلی نداشته باشن...
میکشه جلوتر ...حرف محرمانه ایه یا خودشو محرم دونسته به من؟ یا حرمت ها یادش رفته؟!
میرم عقب تر و خودمو تکیه میدم به شیشه ماشینش...
_سیروس و الیاس این روزا میونه شون شکر اب شده بوده...من مطمئنم غیب شدن جفتشونم پشت همین قیل و قالا بوده...
من میرم جلو:
_شایان من کجاس؟ من کاری ندارم که الیاس و سیروس چه کردن؟ مهم بچه مه...عالیه رو برای من پیدا کن، همین!
_هه!اوامر دیگه؟ من از کجا واسه شما عالیه پیدا کنم؟
پکر میشم و میخزم تو لاک تنهایی و بی کسی خودم...حق داره!مالتو سفت بچسب،مادربزرگشو دزد نکن،من باید حواسم به شایان میبود...
صداشو میاره پایین،یه نفس عمیق و پشت بندشم دست میکشه تو موهای پشت سرش:
_من شایانو براتون پیدا میکنم، راحت نیس ولی همه تلاشمو میکنم...مطمئنم عمه تون
جری میشم، صدامو میبرم بالا:
_اون عمه من نیست،این ده بار!
_حالا هرچی، قضیه گم شدن شایان ، الیاس و عالیه خانوم همه بهم ربط داره:
دستاشو مشت میکنه دور فرمون:
_اونم گم شدن سیروسه...
_برای من هیچ مهم نیس....
مهمه...دلم داره خالی میشه...حس میکنم رگ و پی از دور قلبم باز شده و هر ان از داربستش میفته پایین...
_حالا بهرحال!من حرفمو زدم...

romangram.com | @romangram_com