#ورطه_پارت_125

پشت میز فلور میشینم، یه چایی تلخ سر میکشم بالا.
_اونجور نکن با معده بدبختت، دیشبم که هیچی نخوردی.
_میلم نمیکشه...
_یعنی چی؟
چقد دلم میخواد بگم الان میلم فقط میخواد بکشه، همون جنسایی که دیروز از تورج گرفتمو میخواد بکشه...اشتهام فقط برای اونا میره.
_یعنی همین دیگه....حالم خوب نیس...
لقمه نون تست رو با کره و مربای البالویی که کشیده روش میگیره سمتم...
_بخور دیگه زرین، جان من؟
سرشو کج میکنه و یه لبخند میزنه...دستاشو مث این داش مشتیا میکشه رو سیبیل نداشتش...
_این تن بمیره...بخور دیگه...
لبام که کش میاد ...لقمه رو میچپونه تو دهنم....
دلم زیر و میشه...فوری میدوم سمت دستشویی و همه رو بالا میارم.آب میزنم تو صورتمو یه نگاه کجکی تو اینه میکنم...اخه چرا لقمه میخوری وقتی میدونی دردت چیه؟ وقتی میدونی که هیچ کدوم از حسات فعال نیس تا وقتی اول غیر فعال نشن تو نئشگی؟
_زرین...چی شد؟ حالت خوبه؟ درو باز کن ببینم...
درو باز میکنم...
_چت شد دختر خوب؟ میخوای خودتو بکشی؟
_کاش جرئتشو داشتم...بخدا زودتر از همه، شماها راحت میشدین...
_باز شروع کردی؟
دقیق میشه تو رنگ و روی زرد صورتم:
_میگم نکنه...
من دقیق میشم تو سرخ و سفید شدش:
_نکنه چی؟
_میگم میخوای آزمایش بدی؟
رنگ و روم سفید میشه، اینو از خونی که تو تنم یخ میزنه میفهمم، آروم لب میزنم:
_آزمایش برا...
یعنی اینم فهمید من اعتیاد...وای نه!
_نکنه، تو راهی داری؟
_نه بابا، حالم خوب نیس...استرس دارم.
_مطمئنی، ببینمت تورو!
سرمو میچرخونم سمتش...

_آره مطمئنم...
_از کجا، تو که آزمایش ندادی!
آخه به تو چه؟ اطمینان از این بیشتر که 3 ماهه هیچی بین منو الیاس نبوده جز افیون و بنگ؟؟ فقط به خاطر همین گرد میشستیم به پای هم؟ میشستیم و میکشیدیم؟ همین و بس...
_حالا کجا شال و کلاه کردی؟
_میبینی که دنبال بچه م...
_کجا؟همچین میگی انگار این شهر یه وجبیه و پیداش میکنی..

romangram.com | @romangram_com