#ورطه_پارت_123
اون گرد سفید حتی برای تورج هم قبح داره! سر بسته، از اون بسته حرف میزنه!
_بیا زرین جان،تو رو خدا این چند تا لقمه رو بخور،خودتو از پا میندازیا.
_هه! با کمر شکسته پا میخوام چیکار؟ تو الان منو زنده فرض کردی؟ نفسمو بردن،دست و پا به چه کارمه؟!
_خل نشو زرین، حتی اگه بخوای از عالیه هم انتقام بگیری لازمت میشه، باید جون و جثه داشته باشی.
براق میشم تو صورت فلور و تا تخم چشمش بذر نفرتو میپاشم...دندونامو رو هم چفت میکنم تا قفل خشمم باز نشه...زبونم هرز نره:
_واسه چی انتقام؟ مگه قراره چه بلایی سر شایانم بیاد؟ من مطمئنم همه چیز خوب و خوش تموم میشه.
بیچاره فلور پر از شوک میشه از این همه شَک و تردید من!
دستشو فشار میدم:
_ببخشید فلور...بخدا دست خودم نیس...دست خودم نیس...حالا که دسته گلم تو دستای عالیه س...
عجیبه که دیگه عالیه برام عمه نشده...حتی یه بارم اشتباهی نگفتم عمه،تازه میفهمم که این همه سال اشتباهی بهش گفتم عمه، خواهر پدر،اون هیچ بویی نه از خواهر بودن برده ،نه از مادر بودن،نه حتی از آدمیت، ونه حتی از بودن!!
_زرین جان،
سرمو برمیگردونم سمتش،دستشو جلوم دراز کرده،یه لقمه که داره به دهنم،دهن کجی میکینه رو جلوم گرفته...
_نمیتونم...
_باید بتونی...
نمیتونم،چون نمیدونم الان شایانم داره از دست کی غذا میخوره، اصلا غذا میخوره، نمیتونم از دست فلور غذا بگیرم وقتی یادم میاد شایانم هیچ وقت به خاطر وسواس من نتونست لقمه بذاره دهنم...
دارم بالا میارم ، همون بغضی رو که داره پاره میکنه گلومو و تارهای صوتی رو چند برابر قوی کرده برای فریاد کشیدن، برای جیغ کشیدن، برای حتی نفس کشیدن،چه حناقی شد این کار عالیه!
درشبی سرد وکال، گم شده ام
خالی ازشوروحال، گم شده ام
دردل شوره زارسرد زمان
هم چو رودی زلال، گم شده ام
_میذارم اینجا بخوریشا، زنگ میزنن برم ببینم کیه؟!
سراپا چشم میشم و گوش برای اینکه ببینم تو اون کوچه کیه که این وقت شب اومده برای دیدن فلور...نکنه عالیه شایانمو اورده،خدا کنه شایان عاصیش کرده باشه و عالیه رو به گ* خوردن انداخته باشه تا بیارتش!
_فلور چادرشو میکشه سرش، روشو خیلی محجبه میگیره:
_النازه،
اخمامو میکشم تو هم:
_اون برا چی اومده؟ درو روش باز نمیکردی.
_وا زرین، مگه میشه؟! بذار ببینم چی میگه!
بلند میشم از جامو میرم پشت در واحدش...
_حق نداری این درو باز کنیا، مگه با من کار نداره؟ من میگم کاری باهاش ندارم، تا موقعی که با شایانم نیاد حق نداره منو ببینه.
_اِ زرین، این کارا چیه؟ مگه تقصیر اونه؟ شاید خبر اورده برات...مگه نگفته بود میگرده پی عمه تو شایان؟
_اون عجوزه، عمه من نیس، این ده بار، اون حیوون هیچی نیس.
شونه هامو فشار میده،
_باشه، هرچی تو بگی، ولی بذار درو باز کنم روش...زشته بخدا زرین.
_من نمیدونم، هرکاری دلت میخواد بکن.
میزنتم کنار و درو باز میکنه.
romangram.com | @romangram_com