#ورطه_پارت_122
_ب...بله، میشنوم...ط...طوری شده؟
این چرا اینقد هول کرده؟ نکنه واقعا دزدیدن شایان کار این بوده؟
_من...راستش مادر الیاس،شایانو با خودش برده...
_...
چرا تورج از این قضیه تعجب نمیکنه؟
_الان هرچی میگردم دنبالشون پیداشون نمیکنم.
_یعنی چی؟
خوبه لال نشده هنوز...
_یعنی اینکه من حدس میزنم بچه رو دزدیده...این دفعه خیلی مشکوکه...
بدون هیچ مکثی گفتم...گفتم و منتظر راه حل تورج موندم...
_من متوجه نمیشم زرین خانوم،یعنی مادر شوهرتون نوه شو دزدیده؟
_دقیقا
دیگه محال بود از این واضح تر و مطمئن تر بگم...
_شما خودتون حالتون خوبه؟
اینبار من تعجب میکنم،اینم سواله اینجا؟ بد نیس که حال خودشم یه چکاپ بشه!
_من؟ یا شایان...
_خودتون....
_ب...بله
تموم اطمینانی که به بچه دزدی عالیه داشتم دود میشه و شک، رسوب میکنه جاش...
_خب...در مورد شایان جانم چند جا میسپرم،شاید پیش دوستا و رفیقای الیاس باشه...
_شایان پیش رفیقای الیاس چیکار میکنه؟.
سوال رو زبونمو میفرستم پشت بلندگوی تلفن:
_شما حالتون خوبه جناب ابطحی؟!.
_بله، چطور؟
_آخه مگه منطقیه شایان پیش رفیقای الیاس باشه؟ من میگم عالیه اونو با خودش برده...
_بله، متوجه شدم، شاید عمه خانومتون برای رد گم کنی یه مدت پیش دوستای قدیمی الیاس رفته باشه...
بین همه کلمه های این جمله غیر منطقی، اون عمه برام نحس میاد،نمیتونم قبولش کنم...باورش کنم،با اعتقادات نداشته م جور نمیاد...
_اون عمه من نیس...دیگه نیس...من فامیلی به اسم عالیه ندارم...
_بله؛معذرت میخوام....پیداشون میکنم...
_میگم که!
_جانم بفرمایین...
جانم گرفته میشه پشت این "جانم" تورج:
چی میخواستم بگم اصلا؟!
_هیچی بعدا میگم...
و نخواستم تورج بفهمه که این "جانم" ش منو نصف عمر کرده...نه از تشنگی شنیدن این جور کلمات؛ازنئشگی که دنبال این "جانم" گفتناش قراره بیاد سرم...
_زرین خانوم،در مورد اون بسته سفید،دوز مخصوص داره،زیاده روی نکنید...از سِریای قبل هرچی میتونید کمتر و کمتر...بهتره....من دیگه باید قطع کنم.
romangram.com | @romangram_com