#ورطه_پارت_110


_همینجاس خانوم بفرمایین.
سرمو از شیشه ای که بهش چسبیدم فاصله میدم،چه سرده این دویاره شیشه ای و چه شکننده س که حتی با نفسای منم منزجر میشه و اشک میریزه! من اه میکشم و اون عرق شرم میریزه!
_بفرمایین.
کرایه ای که ازقبل باهاش طی کرده بودمو میگیرم جلوش.
_خدا بده برکت.
دستگیره رو سمت خودم میکشم و پیاده میشم.
شالمو بیشتر میپیچم به خودم.با این کفشای پاشنه بلند و کرم پودری که شدیدا رو صورتم پخش کردم نمیتونم شالو رو صورتم بگیرم...
سیاهی زیر چشمام، چیزی از چشم سفیدی و خیرگیم برای ادامه این کثافت کاریم ازش برنمیاد.
کافی شاپ کاج هیچی از اون قد عین چنارم جا نمیذاره وقتی میدونم قراره چه خفت و سرشکستگی تحمل کنم!
درو هل میدم، حتی دربونی برای این کار نذاشتن، بهتر، نمیدونم چرا اگه زیادی هایکلاس باشه، من حس زیادی کثیف بودن بهم دست میده.
سرمو دورانی دور تا دور کافه میچرخونم و... رو صورت پایین تورج ابطحی از دوران می ایستم.
نا خود اگاه دستم میره سمت روسریم، نمیدونم چه لبه برنده ای داره این لبه روسری...سر دوراهی میمونم که جلوتر بکشمش یا عقب تر...پوف! ترجیح میدم هیچ دستی بهش نزنم که بعدا هیچ عذاب وجدان و پشمونی نمونه ، نه پشمونی برای بدست اوردن و نرم کردن تورج نه عذاب وجدانی برای این تمرد و سرپیچی از بار الهی که این روزا بنده ش خوب دل به دل ابلیسش داده.
_سلام خانوم، بفرمایین خواهش مکینم...
زودتر از من بلند شده و صندلیمو میکشه عقب...
هاج و واج ان رفتارای جنتلمنانه ش میمونم.
_خب چه خبرا خانوم سالاری؟ از شایان جان چه خبر؟
_سلامتی، خبر خاصی نیس... شایانم خوبه.
_خدا رو شکر...از الیاس هنوزم خبری نشده؟
سرمو به دوطرف تکون میدم.
اخرین پَک اون کوفتی رو زدم فقط برای اینکه اینجا نزنه به سرم و آبرو ریزی در بیارم از روی خماری...الان حالم خوبه، هنوز حالم خوبه، مونده تا حالم از این خوبی دربیاد.
_متاسفم خانوم، منم خیلی پرس و جو کردم ولی نشد، پیداش نشد...آب شده رفته تو زمین.
_بله؛ متوجهم.
_سلام خیلی خوش اومدین...چی میل دارین؟
با دستش به من اشاره میکنه:
_اول خانوم...
جوونک برمیگرده طرفم، نمیذارم سوالشو دوباره ازم بپرسه.
_فرقی نداره، یه فنجون قهوه.
دوباره عین روبات برمیگرده طرف تورج؛
_برای منم همین طور، به اضافه دو تا کیک وانیلی.
پسره که میره چشم ازش برمیداره و برمیگرده طرف من؛
_جسارت کردمو کیک سفارش دادم، قهوه بدون کيک هیچ مزه خوشی نداره.
_مهم نیس...
واقعا هم کام تلخ من از این همه شکست و ناکامی هیچ رقمه شیرین نمیشه.
عروسی است قراراست شکل زن بشوی
عروسکی شده سرتابه پات، «تن » بشوی

romangram.com | @romangram_com