#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_48


باريکلا به اينا ميگن خودکار…بدون دردسر و اجازه خودشون کنار مي رن

رو به سربازا کردم و گفتم-من ملکه وانيام…سياه چاله ي سوم دست چپ

يکي سربازا دوباره احترام گذاشت و راه افتاد منم دنبالش

عجيبه اينجا بر خلاف انتظار من خيلي تميز و مرتب،قشنگ و مدرنه…سياه چاله ها هم مدرن شدن!

توي راهرو لامپ هاي بزرگي مثل مهتابي روي ديوار نصب شده بود و تاريکيو کمتر کرده بود

هه منو بگو گفتم الان اينجا پر مشعلِ!

سرباز توقف کرد و به رو به روش که يک در بزرگ مشکي بود اشاره کرد

اين لاله؟

اِ خجالت بکش واني اين چه طرز حرف زدنه؟

خب توي ذهنمه!

به هر حال بايد با ادب باشي

چــشـــم…

دست از خل بازي برداشتم و وارد سياه چال شدم

-به به چه شيک و با کلاس!


romangram.com | @romangram_com