#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_46


نينا…حلال همه ي مشکلات…!!

تماسي با نينا بر قرار کردم…

تماس ذهنيم که برقرار شد بدون اينکه اجازه ي حرفي بهش بدم سريع گفتم-درِ زندان غربي چطوري باز ميشه؟

-عليک سلام…

-وقت گير آوردي نينا؟الان وقت سلامِ؟ميگم در زندان چطوري باز مي شه!

-درِ زندان غربي؟مگه نگهبان نيست؟

-زيادي حرف ميزد!

-چه غلطي کردي؟اصلا تو اونجا چيکار داري؟آخه شبنم الان چه به دردت مي خوره؟من نمي دونم تو اون کلت چي مي گذره!

کلافه گفتم-نينا حوصله ي بحث ندارم بعدا بهت مي گم چي تو کلمه…اين سربازه هم فقط چند ساعتي بي هوشه تا ياد بگيره به حرف ملکش گوش بده…حالا اين در چطوري باز ميشه؟

-کله شق…دست راستتو بزار روي در و با دست چپ به در ضربه بزنم در برات باز مي شه فقط…

-فقط؟

-چي همراهته؟

-هيچي…

-جادويي،چيزي همراه نداري؟


romangram.com | @romangram_com