#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_44


همه جا مردم…مگه منم از مردم نيستم؟پس چرا بايد پا روي همه چيز بزارم و احساساتمو له کنم؟منم يکي از اين مردمي که آرامش مي خوان…

چرا که نه؟من راه حل بهترو پيدا مي کنم فقط به فکر نياز دارم…

کاش شبنم اينجا بود دلم مي خواد ببينمش…

چي؟شبنم؟من گفتم شبنم؟اين شبنم کيه که من دلم براش تنگه؟

واي نه ديگه نمي خوام کسي به ليست افکار آشفته ام اضافه بشه اما…اما نه شايد دليلي داره که حالا اين اسم روي زبونم اومده…شايد اون مي تونه بهم کمکي کنه

ايول…همينه بايد برم سراغش اما اون کجاست؟

پا تند کردم و به اتاق نينا رفتم

نينا روي تخت دراز کشيده بود و دستش روي چشماش بود

بدون اينکه ببينه کي اينطور وارد شده گفت-طويله اس؟

دقيقا رفتار خودمو داره!

-کم از طويله نداره!



سريع روي تخت نشست

نينا-چي شده؟چيزي به ذهنت اومده که اينطوري اومدي؟


romangram.com | @romangram_com