#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_40
با کار آرسان احساساتم که بين خواب و بيداري بودن هوشيار هوشيار شدن و دلتنگ تر
با صداي ماهان از روياي قشنگ نوازش آرسان بيرون کشيده شدم-وانيا…
با گيجي جواب دادم-ها؟
با صورتي گرفته و ناراحت گفت-يادت نره اون دشمنته…
چيزي نگفتم و فقط نگاش کردم…
-خدا رو شکر حالت خوبه…کاري داشتي تماس بگير…
گيج و منگ به در که باز و بسته شد نگاه کردم…
در با دو تق باز شد و نينا اومد داخل
نينا-خوبي واني؟
-هووم…
-همش تقصير من بود…ببخشيد…
ياد حرفاي نينا افتادم و کنجکاويم زد بالا
-ميگم…اووم…نينا تو داشتي حرف ميزدي…منظورت از اينکه…براي من زور بوده براي تو هم زوره چي بود؟
صورتش گرفته شد
romangram.com | @romangram_com