#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_35

مايع گرميو روي صورتم احساس ميکردم ولي فکر کردم توهم زدم

چيترا-چي چيو حالت خوبه؟پس اين خون چيه که مثل آبشار از دماغت فواره ميزنه؟

فواره ميزنه؟

چرا چيترا هميشه به موضوعات کوچک و بزرگ جو ميده؟

چيترا داد زد-افـــســــون…

بيچاره افسون از دست ما آسايش نداره!خب وظيفشه ديگه!

دستي به بالاي لبم کشيدم پر از خون بود

سرم شروع به گيج رفتن کرد و چشمام سياهي رفت…

تقريبا بي جون روي دستاي چيترا افتادم و سرفه اي کردم و با همين يک سرفه يک مشت خون از دهنم بيرون ريخت…

چيترا جيغي زد و بعد سياهي…

************

-نکن…وانيا نکن…خورد ميشه نکن…

اينبار هم همون مکان و همون آدما

به خودم جرات دادم و با ته لرزي که صدام داشت گفتم-چيکار…نکنم؟کي خورد ميشه؟

-پسرم…پسرمو اذيت نکن…

romangram.com | @romangram_com