#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_31

-نه پاشو بشين تا خوابت بپره،بتوني با عقل تصميم بگيري،پاشو.

-اي خدا صبح اول صبح گير کي افتاديم.

بلند شدم و روي تخت نشستم…خميازه اي طولاني کشيدم.

-کي مي ره اين همه راهو؟ببند دهنو انگار صد ساله نخوابيده.

-نينا…فکر نمي کني اين طرز و لحن حرف زدن،اصلا مناسب تو و شخصيتت نيست؟نه تنها تو بلکه مناسب هيچ شخصيتي،حتي خدمتکار ها،نيست.

-حالا بعدا درباره ي اونم حرف مي زنيم،فعلا بحث يه چيز ديگه است.

-چي؟

-راه حل…

-جمله بسازم؟

-چرا چرت و پرت مي گي؟درباره ازدواجت و خوب شدنت دارم حرف مي زنم.

-خدا بگم چي کارت نکنه.من نبايد يک روز يا نه،اصلا چند ساعت از اين موضوعات جدا باشم؟آسايش و آرامش منو گرفتين همتون.

-غر غر نکن.اومدم باهات اتمام حجت کنم.

-بفرما

با لحني جدي،که ازش بعيد بود،شروع کرد-مي خوام با عقل سليم و در نظر گرفتن همه ي زواياي تصميم بگيري.ببين وانيا،الان بحث و مشکلات ما فقط به خاطر فراموشي تو نيست،مشکل ما الان جنگيه که باعث مرگ هزاران نفر يا شايد بيشتر مي شه…مشکل ما الان اينه که سيترا سه قدرت قوي داره و ما حتي يکيشم نداريم يعني داريم ولي…اون شاهزاده آرسانو داره يعني پري ويژه مذکر که قدرت هاش خيلي زياده…اون مانيا رو داره و مانيا يعني قدرت بي نهايت آتش؛چون مانيا جز خارق‌العاده هاي سرزمين سيترا در قدرت آتشه…اون قدرت ذخيره شده ي آذرو داره و اين خودش خيلي هست…حالا فکر کن.ببين ما چي داريم؟…چي داريم؟يه پري ويژه مونث بدون قدرت که هيچي يادش نيست و يعني به درد نخورترين فرد يک سرزمين…منم که،کلا قدرتي ندارم…ميترا هم که انقدر دل رحمه که طاقت جنگ و خونريزي نداره…چيترا هم توان و قدرت زيادي نداره،شايد خيلي کم بتونه دووم بياره…آفتاب هم که کلا ول معطل!دو قطره خون ببينه سکته مي کنه…ما فقط ماهانو داريم…ماهان سوگلي چيتاي بزرگ بوده و قدرت هايي از چيتاي بزرگ بهش رسيده…پس الان ما فقط يک قدرت داريم…که اونم دلبسته ي توئه…

-الان اين همه حرف زدي،آخرش من نمي فهمم بايد چي کار کنم؟

romangram.com | @romangram_com