#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_22


-اونوقت تو کجا بودي که صداي منو شنيدي؟

ماهان-همين دور و برا…خب کاري نداري؟خداحافظ،مواظب خودت باش عزيزم!

تا اومدم حرفي بزنم غيب شد.

چيترا،ميترا و نينا با لبخند بهم زل زده بودن و آفتاب برعکس،عصباني نگام مي کرد.

انقدر حرص بخور تا از بين بري!به من چه ماهان تو رو دوست نداره؟

چيترا-آخي چه پسر مهربوني دارم!

آخي ماست بند که نمي گه ماست من ترشه!ولي خدايي ماهان خيلي مهربونه.

نينا-نظرت؟

-درباره ي؟

نينا-ماهان ديگه!

-يعني مي گي…

نينا-آره،با ماهان ازدواج کني.ماهان پسر خوب و مهربونيه و مهمتر اين هست که معلومه خيلي مي خوادت،تا به حالم هيچ کار اشتباهي ازش سر نزده.

درسته ماهان فرد عالي اي براي ازدواجه ولي…ولي من بهش احساسي جز يه دوست مهربون ندارم،يعني نمي تونم داشته باشم.

چيترا-قربونت برم عزيزم لازم نيست الان جواب بدي.نينا که گفت دو روز وقت داري عروس گلم.


romangram.com | @romangram_com