#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_20


-اِ واني،آروم مگه نگفتي عصباني نمي شي؟آره آيينه گفت ازدواج،يعني تو بايد ازدواج کني.

-يعني چي؟فراموشي چه ربطي به ازدواج داره؟

-اونو ديگه من نمي دونم اما آيينه حرف بي خود نمي زنه،آيينه جادويي اطلاعات زيادي داره.

-طوري درباره ي آيينه حرف مي زني انگار موجود زنده است.بايد بهت بگم که من روي حرف يه آيينه کاري انجام نمي دم.آخه روي چه حسابي به آيينه اعتماد کنم؟اصلا اين آيينه کو؟

نينا-آروم يه نفس بگير خفه نشي.بيا اين آيينه.

يک آيينه از جيب لباسش در آورد؛يک آيينه آبي رنگ مربعي که جيبي بود و متوسط.

-اين؟اين آيينه اطلاعات داره؟با عقل پري جور در مياد؟

نينا-اگه باور نمي کني بيا خودت ازش بپرس…نه اصلا نمي خواد بپرسي چون تو اولين باره دوباره اين آيينه رو مي بيني،خودش تصويري و نشون مي ده که راه درمانته.تو فقط به راه درمان فراموشيت فکر کن و توي آيينه نگاه کن.

با اين که به اين آيينه و حرفاي نينا اعتماد و اعتقاد نداشتم اما براي اينکه نينا ولم کنه،آيينه رو ازش گرفتم.

به گفته ي نينا توي ذهنم فقط به راه درمان فکر کردم.

روي شيشه آيينه چند تا موج تشکيل شد و کم کم تصوير من در لباس عروس با آرايش زيبايي نشون داده شد.

نه،نه.اين امکان نداره.آيينه؟چطور ميشه؟

جيغ عصبي اي کشيدم و آيينه رو به سمت نينا پرتاب کردم،اما آروم پرت کردم و خداروشکر نشکست.

يهو نمي دونم از کجا ماهان ظاهر شد و دويد سمتم.


romangram.com | @romangram_com