#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_15
نينا-هيچ چيزي عزيزم.بيا بشين خسته ميشي.
جـــان؟مهربوني و اين لحن قشنگ واقعا براي نينائه؟من که شک دارم.
-حالت خوبه نينا؟احياناً سرت با جايي ارتباط نداشته؟
نينا-نه گلم بيا بشين.
نه،امکان نداره به نينا اين حرفو بزني و جواب نده.جلل الخالق!چي شده؟
چيترا با ذوق خنده ي پر صدايي کرد.
با تعجب بهش نگاه کردم…از دست رفت!
-چيترا…حالت خوبه؟
واقعيتش نمي تونم بهشون خاله و از اين جور کلمات نسبت بدم و.حالت چهره و صورت و رفتارشون به طوريه که انگار همسن خودم هستن!
در صورتي که هر کدوم حداقل سي تا چهل سال با من تفاوت سني دارن!
چيترا-از هميشه بهترم.
اينا مشکوکنا!
با شکاکي به نينا نگاه کردم؛هميشه تمام آتش ها از گور نينا بلند مي شه!
بعضي وقتا اين قدر حرص مي خورم که چرا من شبيه اين موجودِ شيطونم!
romangram.com | @romangram_com