#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_12
آه بلندي کشيدم و خودمو روي تخت پرت کردم.
چرا بين اين همه پري من بايد پري ويژه باشم؟
چرا من بايد فراموشي بگيرم و درست موقع فراموشي من يکي تصميم به جنگ بگيره؟
چرا کسي که من بهش احساس دارم بايد با يکي ديگه ازدواج کنه؟
چرا کسي که براي من مثل دوستي مهربونه، بايد عاشقم باشه و ازم خواستگاري کنه؟
اين چرا ها داره اعصاب منو بهم مي ريزه.
کاشکي من اصلا به وجود نمي اومدم.
آخه مادر من نونت کم بود؟آبت کم بود؟بچه پري ويژه دار شدنت چي بود؟!
بيخيال طي کن واني.
آخه تا کي بيخيالي؟
صبرم حدي داره!تحمل و بيخيالي هم حد داره! من ديگه نمي کشم.
با همين فکرا کم کم خوابم برد.
************
تق تق…تق تق…
romangram.com | @romangram_com