#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_105

چشمامو بستم با تموم خستگي و احساس خوابي که داشتم خوابم نمي برد

حس مي کردم دماي بدنم هر لحظه بالا تر ميره

نه نه من نمي خوام دوباره اون زنو ملاقات کنم اين حس و حال فقط وقتي رخ ميده که من مي خوام برم پيش اون زن

چرا اين زن ولم نمي کنه؟

کم کم احساس سستي نزاشت چشمامو باز کنم و به پيش اون زن رفتم

اين دفعه مکان فرق داشت زن با غم بهم نگاه مي کرد

وا مگه چي کار کردم؟

توي منطقه گل هاي صورتي فلورا بوديم

زن-اعتماد نکن…به گلهاي صورتي اعتماد نکن…به افراد گل هاي صورتي اعتماد نکن…بوي خوب گل ها و همراه داشتن چند دسته گل با لباس گل هاي صورتي از نشونه هاي افراد گل هاي صورتيه…از اونا دوري کن…

-چرا؟منظورت چيه؟

-تو فقط به گلهاي صورتي و افراد گل هاي صورتي اعتماد نکن…افراد گل هاي صورتي کشنده ان…گل هاي صورتي کشنده ان…

-چي؟گل به اون خوشبويي و آرامش بخشي کشنده است؟

-اون گل ي تله اس…مواظب باش…

با غم بيشتري نگام کرد و غيب شد منم کم کم احساس سرما کردم و بهوش اومدم

گل هاي صورتي کشنده ان!اين جمله منو به فکر برد من بايد از گل هاي صورتي دور باشم از هر کسي که گل صورتي داره دوري کنم…از هر کسي بوشو داره دوري کنم…از کسي که لباس با گلهاي صورتي داره دوري کنم…

romangram.com | @romangram_com