#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_اول)_پارت_9


-اصلا از اون دختر که بگذریم،من اینجا چیکار میکنم؟هان؟نه خدایی من هر خوابی هم بودم تا الان با این اتفاقا صدبار بیدار میشدم

-آری ولی خودت میگویی اگر خواب بودی،اما تو در بیداری هستی

-آهان الان یعنی من باور کنم این همه چیزای عجیب و غریب توی بیداری من داره اتفاق میفه؟ هه منم عقل ندارم دیگه

-از همه ی اینها بگذر به من بگو چگونه به اینجا آمدی؟

-خانم حالیت نیستا!اگه من بدبخت فلک زده میدونستم چطوری اومدم که همونطوری برمیگشتم

-تو راست میگویی،خب پس حالا برایم ماجرای خود را بگو تا با هم متوجه علت و چگونگی حظورت در سرزمین ما شویم،خوب است دختر جوان؟

-آره این یکی بهتره

-خب پس ابتدا خود را معرفی کنیم…من میترا ملکه آفتاب و سرزمین میترا هستم و تو کیستی؟

-ملکه آفتاب؟سرزمین میترا؟

-آری ملکه آفتاب و سرزمین میترا سرزمین مهر و آفتاب

-یعنی چی؟این مزخرفات چیه؟

-از خودت بگو

-با اینکه چیزی نفهمیدم ولی من آنیا هستم آنیا مهرابی فرزند حمید مهرابی و آتوسا صالحی 21سالمه و رشته ام تجربیه و توی شیراز به دنیا اومدم و بزرگ شدم و الان هم توی سرزمین عجیب غریب شما گیر افتادم و کم کم دارم فکر میکنم خل شدم

سری تکون داد و گفت-چه جالب…آنیا اسم جالبی است…خب بگو چگونه خود را در منطقه گلهای فلورا دیدی؟

تمام ماجرا رو از گفته عمه ام و خواب عجیبم و وحشی گری فلورا بهش گفتم

زن مهربونی بود اصلا مثل فلورا بهم نپرید و با دقت به حرفام گوش میداد

-خب پس وانیا تو…

وسط حرفش پریدم-وانیا نه،آنیا

-ما در این سرزمین نام آنیا نداشته ایم و برایم سخت است میتوانم وانیا صدایت کنم؟

آخه ی واو چه تاثیری داره؟ولی خیلی زیبا ازم درخواست کرد

romangram.com | @romangram_com