#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_76
نفسم بند آمد . فهمید شوکه ام کرده است:
-دروغ میگی. مثل چی داری دروغ میگی.
پوزخندی زد و مرا که بدنم سر شده بود کنار زد. دستش به کیفم گرفت وکیف به گوشه ای پرت شد و تمام آنچه در آن بود روی زمین ریخته شد:
-شما باباتون رو نمی شناسید. همون ماه اول دستش برام رو شد.
-دروغه!
-سند دارم ازش! سه تا صیغه نامه !!
-باورم نمیشه. دروغ میگی! فقط تویی که از ساده گی بابا و مامانم استفاده کردی و خودت رو به بابام انداختی!
این را گفتم و کنار دیوار سر خوردم. اشک در چشمم جوشید. صدای دادش خانه را پر کرد:
-راسته ...بخدا راسته....میخواست همین معامله رو با منم بکنه...من براتون نقشه نکشیده بودم هما....اون بود که خواست و وارد زندگی من شد!
من اما گوشهایم را گرفته بودم. دستهای خون آلودش را روی دستهایم گذاشت. با اشمئزاز دستش را پس زدم:
-بعد از اون روز که اومد اینجا...یادته که، همون روزی که همینجا حالت بد شد و گفتی صداش کنم. همون روز که به جای مادرت بالای سرت تو بیمارستان موندم....فهمید تنهام...از همون روز پا پیچم شد...
روبرویم نشست. دستمالی از ناکجا پیدا کرده و روی زخمش فشرد:
-میخواست زن صیغه ایش بشم..ولی من قیمتم بالاتر از این حرفا بود...نخواستم...رفت و اومد...رفت و اومد...قسم خورد عاشقم شده...کارایی میکرد که...آبروم توی در و همسایه در خطر بود...نمخواستم مستقیم تو بفهمی...نخواستم به پلیس بگم...می دونی که چرا؟ چون تنهام...می فهمی؟ نگو یادت نیست...نگو نمیدونی...هر چی با گوشه و کنایه بهت گفتم نفهمیدی...یادته گفتی مامانت مشکوکه؟ یادته؟ ...نگفتم حواست به زندگیتون باشه؟....گفتی فکر میکنی بابات زنی رو میخواد....گفتم تا زن اجازه نده مرد حق نداره زن دائم بگیره...میخواستم نذاری... میخواستم مامانت نذاره...ولی...بدترش کردید.... اومد جلو و گفت عقد دائم... همش محبت میکرد....بعد هم...من یک زن تنها؛ توی این سن و سال جز یک پشتوانه محکم به اسم مرد ، یک سایه سر که اسمش نذاره هر بیشرفی بیاد جلو ،چی میخوام! بخصوص اگه طرف ادعای عاشقی هم داشته باشه...منم آدمم هما. احساس دارم. من...فقط شرمنده مادرتم.
بغضم ترکید:
-چرا بابای من..چرا آقاجون من؟ نامسلمون آخه چرا یک مرد زن دار؟ چرا یکی دیگه نه؟!
دستهای لرزانم را گرفت.
-بابات درسته پیره..ولی احساس داره...قدرت داره..می تونی بفهمی جلوی برادرم ایستاد و نذاشت بازم ازم کلاشی کنه یعنی چی؟ میتونی بفهمی با وجود همه مخالفتهایی که باهاش میشه منو ببره تو جمع دوستاش یعنی چی؟ مگه من از زندگیم چی میخوام؟ هان؟ د تو دیگه منو بفهم.
romangram.com | @romangram_com