#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_55

قیافه فرنگ کج و کوله شد. از حرکتش خنده ام گرفت.
-سبزه است...سبزه که نه، دیگه سیاهه.
-خبه تو هم!
-باور کن. لاغر مردنیه..دو پره گوشت نداره..اه اه یک آرایشی کرده بود که نگو. آرایشش اصلا به درد سن و سالش و مهمونیمون نمیخورد. انگار میخواست بره عروسی!
پس بابا رفته بود و نقطه مقابل مامان را پیدا کرده بود! په از ظاهر و چه از رفتار. همیشه فکر میکردم کسی که زن ولش خوشگل است حتما زن دومش زیباتر میشود ولی انگار اشتباه میکردم.عصبی شده بودم. هم از دست پدرم. هم از دست زن ندیده اش..هم از دست فرنگ که فقط نشسته و او را تماشا کرده بود! فرنگ دوباره گریه را سر داد.
-باورت نمیشه دیشب چکار کرد.
اعصابم به هم ریخته بود. از شدت ناراحتی و خشم دندانهایم را آنقدر فشار داده بودم که درد میکرد. گریه های فرنگ روی اعصابم خش می انداخت.
-اه بس کن فرنگ! بگو دیگه..کرایه میگیری حرف بزنی؟
-زنه پا شد رفت تو آشپزخونه...بعد برا آقاجون غذای رژیمی گذاشت..زیبا کاردش میزدی خونش در نمیومد! بعدم...بعدم...زنیکه یکاره پا شد به زیبا گفت...زیبا جون این غذاها برا آقاجونتون سمه نکنه میخواید بلایی سرش بیاد؟!
برق از سرم پرید. باورش سخت بود. پرسیدم:
-اون..وقت...شما هیچی ...بهش نگفتید؟
-نه ..آرش که فقط سرخ و سفید شد. زیبا هم فقط تونست بگه ما خبر نداشتیم شما هم میاید. به زبون بی زبونی بهشون گفت ناخونده بودن.
بابا هم یکاره پشت زنش رو گرفت و گفت نیست وقتی خبر میدیم طبق بالا و پایین میذارید؟ بیچاره آرش از ناراحتی سرخ شده بود. ناصر هم همش پوزخند میزد.
اشک دوباره در چشمش حلقه زد. این زن میخواست ما را در چشم پدرمان خراب کند؟
-ناصر از دیشب هی متلک بارم میکنه. میگه بابات چشم بازار رو کور کرده با زن گرفتنش. سلیقه اش پس رفته. من بخوام زن بگیرم از تو خوشگلتر میگیرم دلم وابشه!
با ناراحتی دستش را فشردم. دلم میخواست حال بدش را تغییر دهم.
-این همه گفتی ..آخرش نگفتی اسم زن بابامون چیه. خسته شدم از بس گفتی زنه!؟

romangram.com | @romangram_com