#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_53

مامان آه عمیقی کشید. خدا را شکر کردم که نمیخواهیم در آن جشن کذایی حاضر شویم. روبرو شدن با خواهرهای هادی که هنوز برایم پشت چشم نازک میکردند، یک طرف، دیدار دو هوو یک طرف! اگر یک کار درست و حسابی در عمرت کرده باشی همین یک کار است هما....ناگهان بدنم یخ کرد. اگر هادی در جشن، به بابا از حلقه می گفت چه؟ وای خدا بدبخت شدم. بابا کارت را برداشت و بی هیچ حرفی از خانه خارج شد و من ماندم و قلبی که در سینه بی قرار می کوبید.
-آره دیگه حالا آقا با عشقشون این ور و اون ور میرن.معلوم نیست ...خانم چکار کرده که قاپش رو دزدیده. ای خدا تو محل برام آبرو نمیمونه.
کنار مامان نشستم و دستش را فشردم. حق داشت. این حقارت هر کسی را از پا می انداخت. سرش را بر روی شانه ام قرار داد و گریست. مادر هادی، فاطمه خانم ، زن مومنه و خوبی بود. مادرم همیشه جلویش آبروداری میکرد. تنها کسی بود که به معنای واقعی مادرم برایش احترام قایل بود و حالا قرار بود پدرم ، سالها آبروداری مادرم را بر باد دهد. اشکی از گوشه چشمم چکید. اگر قرار است ازدواج کنم و سالها بعد مرد زندگیم اینگونه حقم را بدهد همان بهتر که هیچ وقت ازدواج نکنم.

عشق پیری
عشق پیری گر بجنبد شاعری گل می کند آدم با هوش را پر حرف و هم خل می کند
پیر اگر عاشق شود چون طفل نادان می شود عقل او ضایع و گفتارش فراوان می شود
بی خبر از حال خود فکر جوانی می کند گاه و بی گاه ادعای قهرمانی می کند
همچو شخص تشنه لب دلخوش زدیدار سراب پنبه دانه خوردن و همچون شتر هنگام خواب
پیری و دلدادگی رسوایی و خون دل است پند دوست و طعنه دشمن بر او بی حاصل است
عشق پیری حاصل آن نیست غیر درد و رنج فی المثل کوبیدن پتک است بر فولاد سرد
پای لرزان عقل ضایع با سر و موی کچل گه به گه آواز خوانی چون خروس بی محل
می نماید صحبت پرت و پلا از حد فزون بی جهت بی محتوا بی وقفه تا حد جنون
یک زمانه مرثیه گو گاهی غزل خوان می شود لحظه ای خوشحال و خندان گاه گریان می شود
پیری و عاشق شدن اتش به جان افتادن است دارو و درمان آن هم عاقبت جان دادن است
دل سپردن ساده اما دل بریدن ساده نیست سوختن در عشق دلبر قصه و افسانه نیست
عشق پیری باعث رسوایی و بدبختی است باعث رنج و عذاب و مشکلات و سختی است

romangram.com | @romangram_com