#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_40
-به فکر بچه هاتون باشید !
-تا کی؟ هان تا کی به پای شما بسوزم! هی تحملش کردم. زبون نیست داره عقرب جراره است.
-آقاجون بی انصاف نباشید. اونم با همه بدیای شما ساخته. کم کتکش زدید؟ کم اذیت شده؟
-مجبور نیست دیگه بسازه. گفتم به سلامت!
-آخه کسی رو داره بره؟ خودتونم میدونید طلاق بگیر نیست. نکنید این کار رو آقاجون.
-زنت رو دوست داری؟
من هم از سوال نامربوط بابا متعجب شدم.
-معلومه!
-من دوستش ندارم. از وقتی با ...
نگاهی به من کرد و حرفش را خورد و ادامه داد:
-تازه میفهمم عشق چیه. دوست داشتن چه معنی میده. من تا حالا زندگی نمی کردم. مردگی میکردم! تا حالا کی مادرت اینقدر به من رسیده؟ کی براش مهم بوده چی بپوشم و چکار کنم....لا اله الا الله ..بابا مادرتون منو راضی نمیکنه.
مورمورم شد و تنم یخ کرد. رگ پیشانی آرش ضربان گرفت
-بابا این حرفا چیه؟ این زن داره زندگیمون رو می پاشه از هم.
-این زندگی از هم پاشیده بود. تو نمی فهمیدی. در مورد زن منم درست حرف بزن!
-زنتون؟ مگه...
این صدای من بود که برای اولین بار از نیم ساعت قبل شنیده شد.
-دیروز عقد کردیم.
romangram.com | @romangram_com