#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_34
جای انگشتهایش درد گرفته بود. تنش می لرزید. دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید ولی پشیمان شد. محکم رهایم کرد طوریکه یک قدم به عقب فرستاده شدم.
-به جهنم. هر غلطی دوست داری بکن!
از شدت ناراحتی می لرزیدم.
بهم بگید چرا اینقدر نگران منید؟ شایدم نگران سامید، اما چرا؟
-تو اون و خانواده اش رو نمیشناسی.
-من مسلمونم الهام خانوم. مطمئن باشید هیچ وقت بهش فکرم نمیکنم! ما دو تا نقطه روبروی همیم که هیچ جوری به هم نمی رسیم!
-دین؟! خنده داره! اگه فقط یک ذره از خون باباش توی رگهاش باشه...حاضره برای عشق پشت پا بزنه به همه چیز!
مات و مبهوت به الهام نگریستم. از چه حرف میزد؟ از پدر سام چه می دانست؟
-اون هیچ حرفی نزده. بخدا هیچی بین ما نیست. چرا از کاه کوه میسازید؟ چرا تهمت می زنید؟ کدوم عشق؟!
-خودت رو به نادونی میزنی؟ اون شاخه های گل رو نمی بینی؟ نگاهش با دیدنت برق آشنا داره هما. از همون روز اول این برق تو چشمش نشست. ازت خوشش میاد هما. ازش دوری کن تا آتیش این برق دامن زندگیت رو نگرفته!
-شما چی میدونید؟ چرا منو می ترسونید؟
-به کارت برس! فقط از سام دوری کن!
همین. هر چه اصرار کردم دیگر حرفی نزد. فرها را تند تند تمیز کرد و من را مجبور کرد تا کارم را زودتر تمام کنم. مشکل او چه بود خدا می دانست. با دغده های فکریم جایی برای چیز دیگری نداشتم. کارم را سریع تمام کردم و لباسم را به سرعت عوض کردم . باید به فکری که از هفته قبل و با دیدن گلها در سرم افتاده بود، جامه عمل می پوشاندم. باید شایعه ها را در نطفه خفه میکردم و شر سام را برای همیشه از سرم باز میکردم. قبل این از آنکه دیر شود و کارم را از دست بدهم.
خیابان را دور زدم و وارد خیابان دیگری شدم. با این کار مسیرم ده دقیقه دورتر میشد ولی می ارزید . باید هر احتمال خطری را دفع میکردم. نباید آشنایی مرا میدید. خوبی محل کارم در این بود که کاملا از خانه دور بود و هیچ کدام از همکارانم حتی در نزدیکی خانه ما، زندگی نمیکردند و همین کمک میکرد که بدون ترس و ناراحتی تصمیم را عملی سازم. روبروی جواهر فروشی ایستادم و وارد آن شدم.
-بفرمایید خانم.
-ببخشید میشه حلقه های تکتون رو ببینم؟
مرد جوان نگاهی به من انداخت و سینی انگشترهایش را جلوی رویم گذاشت! گویا ظاهرم نشان نمی داد حلقه میخواهم و مرد جوان فکر کرد اشتباهی شده است! از آدمهایی که از ظاهر قضاوت میکنند متنفر بودم.
romangram.com | @romangram_com