#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_136
این همه نزدیکی قلبم را به تپش وا داشته بود. سال قبل کار به چنین جایی نکشیده بود. یعنی تا به حال با هیچ خواستگاری کار به اینجا نکشیده بود. دختری نبودم که نتوانم با مردها حرف بزنم ولی این موقعیت برایم تازه بود و بسیار اضطراب داشتم.
-اتاق ساده ای داری .
متفکر نگاهم کرد. حس میکردم چشمهایش برق میزند :
-دوستش دارم چون نشون میده صاحبش با تمام شیطنتهاش ، روحش آرومه.
از خجالت لب گزیدم و او لبخند زد . برخوردهای اولیه مان را به خاطر آوردم . شانزده ساله بودم. آنها برای اولین بار به خانه ما آمده بودند . من و هدیه هر دو زود با هم جور شده بودیم . برخلاف مائده که کمی دیرجوش بود . داخل حیاط با هم حرف میزدیم و میوه می خوردیم. فرنگ و مائده با هم و من و هدیه با هم. انگورها تازه رسیده بودند و خوشه های شان از زیر برگهای سبز چشمک میزد. اما چون بابا تازه درخت را حرص کرده بود و شاخه ها زیادی بالا بودند . من و فرنگ برای چیدنشان از داربست درخت آویزان میشدیم. آن روز مائده هوس انگور کرد و من بی خیال مهمان های داخل سالن و پدرم داوطلبانه چادر برداشته و از داربست برای چیدن انگور آیزان شدم . اویزان شدن همانا و بیرون آمدن هادی از ساختمان همان.
آنقدر هول شده بودم که دستم را از داربست رها کردم و روی زمین افتادم . هول به سمتم دوید. وقتی دید که مشکلی پیش نیامده به جای من مائده را دعوا کرد. اشک دختر بیچاره در آمده بود. اشک من هم . از همان روز ابهتش در چشمم نشست و از جذبه اش ترسیدم. هیچ وقت به یاد نداشتم آرش اینگونه با ما حرف زده باشد. خواهرهایش بعدها برایم گفتند که چه اندازه برادرشان را دوست دارند و از طرف دیگر تا چه اندازه از او حساب می برند . کلا در تمام برخوردهایمان ، من کاری کرده بودم که در چشم او دختری بازیگوش و سر به هوا جلوه کرده بودم. شاهکارهای اخیرم هم مزید بر علت بود
-خوبی؟ ناراحتت کردم؟
افکارم را کنار زدم . لعنت به من!
-خوبم.
زبانم گیر کرد:
-نالاحت نشدم. یعنی..چیزی نگفتید ناراحت بشم
در صورتم دقیق شد. شک نداشتم که جای دندان افتاده را دیده بود. صدایش آرام و نگران بود :
-زمین خوردی؟
سر به زیر انداختم. نگرانیش باعث شد که به جای دلخور شدن از به رو آرودن جای خالی دندانم، از اینکه نگرانم شده است، حس خوبی در جانم بدود.
-نه به چیزی برخورد کردم.
این را گفتم و به یاد ضربات بابا افتادم. صورتم از ناراحتی در هم فرو رفت .:
-ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم. نباید می پرسیدم.
romangram.com | @romangram_com