#وقتی_پدرم_عاشق_شد_پارت_105
از رختکن خارج شدم که صدای تقریبا فریاد گونه سدا میخکوبم کرد. ناباور به سمت اتاق سدا چرخیدم. سدای بگو مگویی به زبان ارمنی شنیده میشد. خواستم به داخل آشپزخانه بروم که در اتاق به شدت باز شد و زنی عصبانی از آن خارج گردید. زن که میانسال مینمود با خشم اطراف را نگریست. با دیدن من قد صاف کرد و طلبکارانه دست بر کمر زد. ابروهایم بالا پرید. نمیخواستم در موضوعات شخصی دیگران دخالت کنم بنابراین پشت به او کردم و به سمت آشپزخانه چرخیدم.
هنوز دو قدم برنداشته بودم که صدای ترق ترق پاشنه های کفش که به من نزدیک میشد باعث شد بایستم. نیم رخ به عقب چرخیدم و با تعجب زن را دیدم که روبرویم قرار گرفت. در اتاق سدا باز هم باز شد و اینبار سام و سدا خارج شدند.
-با هما کاری ندشاته باش ماما. این موضوع بین ماست!
گنگ و متعجب به زن که فهمیده بودم مادر سام است نگاه کردم که دستش یقه ام را گرفت:
-پس اونیکه برای پسر من دام پهن کرده تویی؟
-من؟
صدایم در فریاد سدا گم شد:
-کافیه دیگه. ولش کن.
زن با خشم مرا رها کرد و به سمت سدا چرخید:
-همش تقصیر شماست خاله. نباید میذاشتم حکایت کارن تکرار بشه. نباید سام میومد پیش شما! آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشه .
هنوز هاج و واج به آنها نگاه میکردم. مادر سام به سمتم چرخید:
-ببین دختر. هر کی هستی باش. من نمیذارم پسرم بدبخت بشه فهمیدی؟ فکر اونو از سرت بیرون کن. من نمیذارم اشتباه پدرش رو تکرار کنه و با یکی مثل..
-مثل کی؟ یا نه مثل چی؟ جرات داری حرفتو کامل کن!
الهام محکم عقبم راند و جلوی روی مادر سام قرار گرفت . خشم و عصبانیت در چهره هر دو بیداد میکرد . مادر سام از پشت دندانهای کلید شده اش غرید:
-تو این وسط چکاره ای.
-نقش من این وسط خیلی پررنگه..یادت که نرفته؟ اونی که هیچ کاره است تویی!
-باید میفهمیدم کار توئه. آره کار توئه عوضیه. میخواستی عقده..
romangram.com | @romangram_com