#توماژ_پارت_93
در یخچالو با خونسردی بستمو گفتم: قرا بود کی باشه که ترسیدی؟
بدون توجه به حرفم یه لیوان اب برای خودش ریخت و گفت: صد دفعه گفتم منو این جوری غافلگیر نکن
یه تای ابرومو دادم بالا ودست به سینه تکیمو به یخچال دادمو گفتم: چی جوری؟ من انقدر ترسناکم؟
اب رو یه نفس سر کشید و هول و دست پاچه خندید و دیوونه ای زیر لب زمزمه کرد و گفت: می ری؟
-کجا؟خونه؟
گنگ نگاهم کرد که گفتم: تو اون ساعت دنبال چی می گردی چشم ازش برنمی داری؟
کمی رنگش پرید ولی با همون خنده مصنوعی سعی کرد به خودش مسلط باشه: دیوونه شدی؟ دیگه به ساعتم شک داری ؟ به خدا ساعتمم دختره
romangram.com | @romangram_com