#توماژ_پارت_92
-نه کتلت من نه نیمروی قند پهلوی تو بریم بیرون
کمی دست دست کردو نگاهشو به ساعت دوخت و گفت: چه کاریه همین جا یه چیزی سنبل می کنم می خوریم دیگه
با خنده نیم بندی بلند شد و رفت اشپزخونه و گفت: حالا نری مامانت ناراحت نشه توماژ؟ ای کاش کنسل نمی کردی مامانت شک نکنه؟
یه چیزی این وسط درست نبود حرکات بی حواس و بی هدف روژان خبر از دست پاچگیش می داد .... به ارومی از جام بلند شدمو رفتم اشپزخونه پشت به من سرشو تو یخچال فرو کرده بود
-توماژ برو یکم گوجه بخر تخم مرغم نداریم ..... سه روز پیش قرار بود بریم خرید اقاهه
از پشت سر دستامو دورش حلقه کردم که از ترس جیغ کوتاهی کشید و به سرعت از اغوشم فاصله گرفت و در حالی که دستش رو قلبش گذاشته بود غر زد: تویی؟
romangram.com | @romangram_com