#توماژ_پارت_81

به سختی بغض سنگین گلومو پس زدمو گفتم: برو

اخماش گره محکمی خورد و خون به صورتش دوید ،چشمای خشمگینش راوی خبرهای خوبی نبود ،قدمی به سمتم برداشت و غرید: به میل تو نیومدم که به میل تو ولت کنم بخوای نخوای بیخ ریشتم برادرزن

لبخندی رو لبم نشست که گفت: نیشتو برام شل نکن که بد می بینی توماژ .....

سری تکون دادم که با نفس عمیقی خودشو اروم کرد و کمی به پنجره نزدیک شدو پرده رو کنار زد

-این جا دنبال چی اومدی؟

-بچم

با بهت به سمتم برگشت ..... چشماش مات چشمام شد که گفتم: بچمه .... حقمه ..... می گیرمش

romangram.com | @romangram_com