#توماژ_پارت_74
فراهانی میون حرفشو گرفت و گفت: فکر نمی کنم شمارش ملک و املاک ما برای جناب شایسته جذاب باشه این طور نیست؟
خواهش می کنمی زیر لب زمزمه کردم و این بار دقیق تر براندازش کردم ..... حرف های توماژ تو سرم پیچید وسفارش هاش در مورد رقیب سرسخت طعممون در نظرم جونی تازه گرفت ..... مردی چهارشونه با موهایی جوگندمی و کت شلواری دودی رنگ
لبخندی رولبم نشست که از دید بقیه پنهون نموند اینو می تونستم از اخم های درهم منوچهر به راحتی بفهمم که اولین قدم رو در اشنایی با این مرد ناشیانه برداشتم ،جرعه ای از نوشیدنی خنکم خوردم تا کمی از التهاب درونم کم کنم شاید بتونم تسلط بیشتری روی رفتارم پیدا کنم .... مرد زیرکی به نظر می رسید و این کار رو برای من سخت تر از قبل می کرد چطور باید بهش نزدیک می شدم؟؟؟
غرور رو به چشمام برگردوندم و ظاهر بی تفاوتی به خودم گرفتمو به سمت صاحبخونه خوش مشربمون برگشتم پس حدسم درست بود این مرد چاپلوس همون طعمه چند سالمون بود
این بار با خوشرویی به سمتم چرخید و گفت: من هم ......
سرتاپا گوش شدم و چیزی ته دلم به تلاطم افتاد که گفت: دبیری هستم
romangram.com | @romangram_com