#توماژ_پارت_72


مرد همون طور که منو به سمت یکی از مبل ها در صدر نشیمن هدایت می کرد با لبخند ادامه داد

-خیلی وقت بود منتظر اومدنتون بودیم جناب شایسته

در نزدیک ترین مبل کنارم نشست که با اشاره اش چند خدمه برای پذیرایی اومدن ، با دیدن نوشیدنی ها چشمام از تعجب گرد شد ..... انگار واکشنشم اون قدر ناشیانه بود که صدای خنده صاحبخونه بلند شدو گفت: نگران نباشید اصله

چشمکی بهم زد که گیلاسمو برداشتمو خودمو جمع و جور کردم ، یکی از مرد های حاضر در جمع با نگاه مرموزش بهم چشم دوخت و گفت: فکر کنم با ما غریبی می کنن شایدم نوشیدنی های این جا به مزاجشون سازگار نیست

اول از همه نگاهم رو چشمای تیز بین وپر حرفش ثابت موند .... مردی حدودا شصت ساله با اندامی فربه و عصایی مار نشان که قطعا نقش مهمی تو حفظ ابهت این مرد داشت ..... شاید هم ..... یعنی این بود تکه پازلی که دنبالش بودیم؟؟

-منوچهر مهمان منو اذیت نکن


romangram.com | @romangram_com