#توماژ_پارت_57
بغض کرد به دیوار چسبید و گفت: به خدا من توماژ...
-یه کلام پونه..... اون پسره کیه؟
با بغض اب دهنشوقورت داد و گفت: اسمش هادیه یعنی ....
باقیه حرفش تو صدای سیلی که تو صورتش زدم گم شد ، یه پارچه اتش شدم از حدسایی که چندان غلط از اب درنیومده بود ، با ناباوری بهم چشم دوخت و قطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد و به سمت در پا تند کرد که بی هوا دستم به سمت کمربندم رفت و ....
بهواژ-باز کن این درو توماژ
صدای در تو صدای جیغ و غلط کردم گفتن های پونه گم شده بود که یهو در باضرب باز شدو دستی محکم مچ دستمو گرفت و منو عقب کشید و گفت: چی کار می کنی مرد حسابی؟
آرتین و که نفهمیدم از کجا سرو کلش پیدا شده بود و پس زدم و به سمت پونه که گوشه اتاق تو خودش مچاله شده بود رفتم که بهواژ خودشو انداخت وسطمون و گفت: بسه توماژ
romangram.com | @romangram_com