#توماژ_پارت_54


دستمو از زیر شالش که هنوز سرش بود رد کردمو کمی موهاشو نوازش کردمو گفتم: تو که می دونی این چند وقت چقدر فشار روم بوده ...... هنوز فکرم پیش پونه است ...... حق با توئه من نباید سرتو خالی می کردم ببخشید خوبه بانو یا حتما باید به غلط کردن بیفتم؟

خندید و بینیشو پرسرو صدا بالا کشید و گفت:بدم نمیاد

خندم گرفت که خودشو از اغوشم بیرون کشید و با اخم نگاهم کردو گفت: سرب داغم گزینه بدی نیست

-خوب دماغتو با لباسم پاک کردیا ... نگاه نگاه چی ساخت برام .....

پشت چشمی نازک کردو گفت: از سرتم زیاده

از کنارم رد شد که دستشو گرفتم و سرمو به گوشش نزدیک کردمو گفتم: معلومه که زیاده ...... فرشته ای مثل تو از سرخودمو اجدادم باهم زیادیه بانو


romangram.com | @romangram_com