#توماژ_پارت_52
-باشه پس نباید ناراحت شی که حسابمو باهاش صاف کنم؟
به سمت در رفتم که با هول به سمتم اومدو دستمو گرفت و گفت: صبر کن توماژ کجا می خوای بری با این حالت؟
چشمای آتشینمو به چشمای خیسش دوختمو گفتم: نگرانشی؟
-بسه دیگه هرچی دلت می خوای می گی مراعات هیچ کسم نمی کنی
-ببخشید که نمی دونستم باید سنگ زیرین اسیاب خاطرخواهای جنابعالی باشم
با بغض به سمت اتاقش رفت و درو بهم کوبید که دنبالش رفتم و صدامو گرفتم رو سرمو گفتم:پیداش می کنم این مرتیکه بی همه چیزو اون وقت وای به حالت اگه چیزی بیشتر از سلام و خداحافظی بینتون ردو بدل شده باشه .... مرگ یه بار شیونم یه بار
romangram.com | @romangram_com