#توماژ_پارت_5

با صدای فریادم که از دیوارهای ساکت خونه به گوش می رسید قدمی به عقب برداشت و گفت: باشه می رم ..... اروم باش رفیق

-شب که برگشتم می خوام با مهدوی حرف بزنم دیگه وقتشه دست به کار بشه ، بسه هرچی تنبلی کرده و پول گرفته

دستای لرزانمو بیرون اوردم و با ناتوانی به موهام چنگ زدم تا شاید کمی اروم شم ومرحمی بشم برای چشمای نگران پاک مهر

این بار زمزمه وار نالیدم : برو پاک مهر .... برو

دستامو تو دستاش گرفت و گفت: برای این راهی که در پیش گرفتی باید محکم تر از این حرفا باشی مرد حسابی

مرد بودن کنایه بود به کسی که حتی خودش به این واژه اعتقادی نداشت..... مگر مردبودم که حالا بخواهم حسابی و تمام کمال باشم؟؟؟

از کتش بسته ای قرص به دستم داد و گفت : جای اینا تو سطل اشغال نیست ..... فعلا نیست

romangram.com | @romangram_com