#توماژ_پارت_42
-همون جا بمون تا بیام
از لحنم پی به حال خرابم برد که بدون گله خداحافظی کرد
بدون معطلی به سمت دانشگاه روندم که روژانو دم در دیدم ، منتظرم ایستاده بود چشمای بهونه جوم نگاهی به اطراف کرد تا شاید جرقه ای برای انبار باروت درونم پیدا کنه ،روژان با دیدن ماشینم لبخندی زدو سریع به سمتم اومد و سوار شد
-صد دفعه بهت نگفتم دم این خراب شده رژه نرو
از صدای بلندم کمی جاخورد و کمی خودشو جمع و جور کردو با صدای ارومی گفت: نه نگفته بودی
اروم تر از قبل ادامه داد: من که رژه نمی رفتم
romangram.com | @romangram_com