#توماژ_پارت_37
چشمامو بستم و تکیمو به صندلی دادم و زیر لب گفتم: رسیدیم بیدارم کن
چرا تموم این سال ها فکر کرده بودم که تنفس دوباره هوای الوده این شهر می تونه ارومم کنه؟ هوایی که برام پر بود از خیانت ودروغ ........ با رسیدن به هتل بدون این که وسایلمو جا به جا کنم یه دوش اب سرد گرفتم تا کمی اعصاب تحریک شدمو اروم کنم
-برات قهوه سفارش دادم
از پنجره دل کند و به سمتم چرخید و گفت: فردا می رم دنبال یه خونه تو همون حول و حوشی که بهم گفتی
کمی قهومو مزه مزه کردمو گفتم: پس این همه مدت مهدوی داشته چی کار می کرده که تو می خوای بیفتی دنبال خونه؟
تکیشو به چارچوب پنجره دادو فنجون قهوشو تو دستش جا به جا کردو گفت: این روزا سرش خیلی شلوغه .... یکی دوجا رو برامون دیده کافیه بریم پای معامله و تموم
سری تکون دادم که گفت: نمی خوای به خونوادت خبر بدی؟
romangram.com | @romangram_com