#توماژ_پارت_34
برای اخرین بار به سر در مطب دکتر خیره شدم و حرف هایی که ساعتی پیش بینمون رد و بدل شده بود و مرور کردم، نفس عمیقی کشیدمو دسته ساکمو محکم تر گرفتمو برای اولین تاکسی دست تکون دادم و خودمو برای مهم ترین سفر زندگیم اماده کردم ..... تمام طول راه نگاهمو به خیابونا دوختم محله ای که سال ها بین مردمش نفس کشیده بودم ، تک تک لحظه هایی که به من گذشت وجز خدا کسی شاهد ذره ذره اب شدنم نبود .....کرایه رو حساب کردمواز ماشین فاصله گرفتم نگاهمو با تاخیر از مردم گرفتم و یاد اولین روزی که پا تواین خاک غریب گذاشتم تو ذهنم جون گرفت، بغضی تو گلوم نشست و کام عمیقی از هوای دود گرفته شهر گرفتم که ساک از تو دستم با شدت کشیده شد، با تعجب به عقب برگشتم که با دوتا چشم به خون نشسته و صورتی سرخ از خشم روبرو شدم ، نگاهی به اطراف انداخت و قدمی بهم نزدیک شدو توپید: که یواشکی می ری بلیط می گیری و بدون خداحافظی راهتو کشیدی که بری منم که هویج ازم ارج و قرب بیشتری داره پیشت .... هان؟
تااومدم حرفی بزنم پاک مهر که تمام تلاششو می کرد صداش بالاتر از اینی که هست نره غرید: فقط دهنتو ببند تا وقتی رسیدیم بهت بگم یه من ماست چقدر کره داره رئیس
اینو گفت و بی توجه به من به سمت سالن اصلی فرودگاه رفت وبین جمعیت گم شد، به سختی لبخندمو خوردم، نمی تونستم منکر این بشم که چقدر از بودنش راضی و خوشحالم و چقدرعذاب دل کندن از همدم چند سالم رو دلم سنگینی می کرد ، دستامو تو جیبم فرو کردم وخنده کوتاهی سردادم که نگاه متعجب چند نفرو به خودم جلب کردم ولی چه ایرادی داشت؟ بزار ببینن خنده های مردی که فراموش کرده بود رسم خندیدن رو....اروم ازبین جمعیت تو سالن عبور کردمو با چشم دنبال پاک مهر گشتم ، پیدا کردنش کار سختی نبود کنار شیشه های قدی سالن وپشت به بقیه ایستاده بودو تمام حرصشو سر سیگار بیچارش خالی می کردو این یعنی دلخوریش بایه عذرخواهی و ببخشید حل نمی شد این یعنی رفیق من شمشیر از رو بسته و جز به غلط کردن رضایت نمی ده ..... لبخندمو خوردمو قدم هامو به سمتش کج کردم و با شنیدن غرغرهای زیر لبیش لبخندم با عمق بیشتری برگشت و دلم گرم شد از بودنش
-پسره احمق همین طوری سرشو انداخته پایین بدو که رفتیم..... فکر کرده معشوقشم که برام نامه فدایت شوم گذاشته ..... تقصیر منه که مثل یابو افتادم دنبال یه الاغ که تنها نباشه
پک محکمی به سیگارش زد که اروم دستمو رو شونش گذاشتمو گفتم: حالا این الاغ بگه ببخشید حله
با حرص سمتم برگشت و با صورتی که رو به کبودی بود و گوشایی که بی شک ازشون دود بلند می شد چشم غره ای بهم رفت و گفت: با کدوم عقل ناقصت اون نامه رو برای من نوشتی؟
romangram.com | @romangram_com